سفر بانه
زیبا روی بهشتی ام سلام
مدت زیادیه که فرصت نکردم به اینجا سری بزنم و برای تو نازنینم چیزی بنویسم.... اما دوست دارم بدونی یکی از دغدغه های هر روزم نوشتن برای تو فرشته زیباست که هر روز بالنده تر و البته شیطون تر از روز قبل می شی ....
ماجرا از آنجا آغاز شد که رفتیم سفر.........
گفتیم تا قبل از ماه رمضان در این گرمای بالای 55 درجه یه سفر به شهری خنک بریم که هم تفریح و هم خرید داشته باشیم .... آخه بعد از ماه مبارک عروسی ها در پیش داریم (عروسی خاله «تاله» و دایی و زن دایی «شینا» ...... پس تصمیم بر این شد که بریم استان زیبای کردستان...
خوب ما روز اول را در شهر سنندج خونه خاله که شما گاهی «ژه اِ» و گاهی «اِسی» صداش می زنی موندیم و روز بعد با اصرار نشمیل عزیز دوست خاله به شهر زیبای بانه رفتیم و مهمون ایشون شدیم
از زیبایی شهر بانه و بازارهای بزرگ هر چی بگم کم گفتم .... چون شهر خودمون خییییییییییییلی گرمه و ما اصلاً از خونه بیرون نمی ریم شما بعد از سفر مشهد خونه نشین به تمام معنا بودی از این همه شلوغی و بزرگی به وجد اومده بودی و همش در حال دویدن بودی و من و خاله و بابایی هر کاری می کردیم یه جا بند نمی شدی.... حتی نمی ذاشتی من قیمت بگیرم چه برسه به خرید .... یه بار که نزدیک بود از پله برقی مجتمع گلستان بیفتی که خدا را شکر یکی از آقایونی که در حال رد شدن بود گرفتت و من وحشت زده خودم را بهت رسوندم....
مثل همیشه حاصل سفر خرید کلی بادکنک بود.... یادم نمی آد از نمایشگاه یا فروشگاهی رد شده باشیم و شما بادکنک نخریده باشی.....
با توجه به اینکه شما در حال دویدن بودی من نتونستم حتی یک عکس ازت بگیرم و فقط از بالکن خونه خاله نشمیل تونستم عکسی از کوه زیبای آربابا بگیرم .....
توی عکس خیلی واضح نیستی و دلیلش معلومه دوربین دست شماست و من دارم با موبایل عکس میگیرم
پی نوشت1: سیر تکاملی یک عدد مامان از زبان یک عدد دختر
1- مااا ماااا (یک سالگی)
2- ماما (یک سال و چهار ماهگی)
3- مامان (یک سال و شش ماهگی)
4- لییییییییلا (یک سال و هشت ماهگی)
5- ؟؟؟؟؟ (؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
پی نوشت 2: حاصل خریدها خونه خاله در سنندج جا موند و ما دست خالی برگشتیم
پی نوشت3: ژه اِ یا اِسی خاله طیییییییییبه ، تاله خاله طاهره و شینا همان شیما هستش