دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

18 ماهگی

1392/1/31 13:06
361 بازدید
اشتراک گذاری

چه خوب است که این روزها برای نوشتنم، برای بودنم برای نفس کشیدنم، برای صبح ها چشم باز کردنم دلیلی به زیبایی و شیرینی تو دارم .

نازنین دختر 18 ماهه و 21 روزه من فروردین نیز به پایان رسید و در آستانه اردیبهشت ایستاده ایم و من  لذت می برم از این روزها به برکت وجود نازنین چشمه ای بهشتی که دنیا دنیا دوست دارمش.

باورت می شود اکنون ابتدای سال 92 بعد از یک سال  من صبح ها وقتی از تو خداحافظی می کنم بغض دلتنگی در گلویم چنگ می اندازد؟ نوروز 91 با یک تغییر بزرگ شروع شد . من به کار برگشتم و علی رغم میل باطنی ام تو دلبند نازنین را به پرستار سپردم. برایم سخت بود که تو پاره تنم را برای چند ساعت به کسی دیگر بسپارم و رهسپار اداره شوم اما چاره ای نبود . تو صبور کوچکم خیلی زود خودت را با شرایط جدید وفق دادی و به محیط عادت کردی . آرام آرام قد می کشی و بزرگ می شوی گندم طلای من.

روزهای سختی گذشت زیرا هم زمان شد با سن 18 ماهگی و تزریق واکسن؛ واکسنت با 11 روز تاخیر تزریق شد  و خدا می داند که چه حالی داشتم وقتی درد کشیدنت و لنگ لنگان راه رفتنت را می دیدم ، اذیت شدی کودکم ولی خدا را شکر دیگر تا مدتها از واکسن خبری نیست.

شمارش رویش مرواریدهای زیبا در صدف خوشبوی دهان تو نازنینم به 9 عدد رسیدند و جای خالی آن لثه ی کوچک را پر کردند.

حلاوت این روزهایمان از شیرین زبانی های توست کودکم. دایره کلمات شما در این روزها:

ترسو : وقتی از چیزی میترسی یا می خواهی ما را بترسانی.

دایییی : دایی را با شدت حرف «ی» تلفظ می کنی- عمه: چنان با دقت و ناز تلفظ می کنی - صَدا: صدرا پسر خاله ات - مانی: مادرجان (مادر من) - إیا: هلیا دختر عمویت- مَمَد : محمد پسر عمه ات - پاسا: پارسا پسر عمه ات – آله : خاله–

وقتی گرسنه هستی زبانت را در می آوری و با انگشت به آن می زنی و بعد می گویی عَم یعنی غذا........ و بسیار دیگر کلمات که از گوشه کنارهای ذهنم می آیند و می روند و در حال حاضر در خاطرم نمانده .

خدایم ، مهربان ترینم این فرشته زلال فطرت ، هدیه زیبای توست که چون جان شیرین دوست دارمش ، یاری ام کن لایق درست تربیت کردنش باشم. «آمین»

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان بهار
31 فروردین 92 20:55
ان شالله که عسل خانوم به خوبی با پرستارش کنار بیاد
تارا
1 اردیبهشت 92 23:56
سلام همه نظر هارو تایید نکرده بودم واسه همین نظر شما توش نبود عسل رو ببوسید از طرف من التماس دعا
گـُ لـ ی
2 اردیبهشت 92 16:56
چه زیبا احساساتتون رو بیان کردین .. ایشاالله که سالهایِ سال عسل کوچولو زیرِ سایه شما و بابایِ محترم باشه؛ الهییییی آمین .. من دلم عکس هم میخواد ..
عمه و اریسا کوشمولو
4 اردیبهشت 92 13:22
اخی عزیزم خیلی قشنگ بود...افرین که عمه رو خیلی خوب میگی عزیزم
گـُ لـ ی
4 اردیبهشت 92 19:09
بَه بَه؛ مامانِ عسل جوووون ..!! مرسیییییییییی .. خریدآ دستِ خانواده داماد هستن؛ بعدِ اینکه بیارنشون عکسشون رو هم میذارم ..