آرزوهای مادرانه
" خدا به هر کس اندازه ی تواناییش آرزو می دهد پس اگر آرزوی بزرگی داشتی بدان توان رسیدن به آن هم به تو داده شده"
عسلم امروز که این مطالب را برایت می نویسم دلم پر است از آرزو های بزرگ و کوچک،
آرزو های مادرانه ای که گاه می ترسم نکند بعد ها بندی شود به پاهای کوچک تو،
نکند بعد ها بر شانه هایت سنگینی کند، نکند بعد ها به من بگویی انچه خود نتوانستم به ان برسم را برای تو آرزو کردم،
نه من با اینکه دلم پر است از آرزو های مادرانه اما تو را همینطور میخواهم، بدون هیچ بندی به پا و باری بر شانه های معصومت.
تو را به خاطر خودت میخواهم با همین خنده های بی پیرایه ،با همین بی قراری های ناگهانی، با همین ناز کردن های زیبایت.
برایم مهم نیست اگر دخترکم دکتر مهندس نشود،برایم مهم نیست اگر زبان دوم نیاموزد، نمی خواهم نابغه باشی، خودت باش بهشت من. تلاشم این است که انسان باشی، آزاده و با احساس و مهربان. هرچند برای پیشرفتت از هیچ کاری دریغ نمی کنم اما به این باور دارم که انسان یکبار زندگی میکند و برای این یکبار باید خودش تصمیم بگیرد فقط خودش و نه حتی مادری پر از آرزو های مادرانه.
بعداً نوشت1: عکس های 22 بهمن و سفرمون به کرج خونه دخترعموی عسل، هلیا جون در ادامه مطلب
بعداً نوشت2: باز هم دخترک همت کرده و اینبار دو مروارید دیگر رونمایی شدن (دخترک فقط دو تایی و سه تایی رونمایی می کنه)