چهارده ماهگی
شیرینم برای تو می نویسم برای تو که تمام زندگیم هستی و تنها به عشق تو نفس می کشم و تلاش می کنم
عزیزم اینقدر این روزها سرم شلوغه که حتی وقت نمی کنم سری به نت و دوستان قدیمی بزنم چه برسه به نوشتن خاطرات شیرین بزرگ شدنت نفسم این روزها هر روز که از سرکار برمی گردم کاری و کلمه جدید یاد گرفتی و تمام خستگی رو با خنده شیرینی که وقتی جلوی در به استقبالم اومدی تحویلم میدی به یکباره پاک می کنی.
در حال حاضر با 14 ماه سن کلمه های ماما ،بابا،دای (دایی) ،عم (هم به غذا می گی و هم به عمه و عمو)، آبه، به به (غذا)، دده، هاپو، نی نی، من منه (مال منه) و...... دیروز هم صدای خروس رو یادگرفتی البته خروس تو بجای قوقولی می گه خوخو و توپت رو شوت می کنی و عاشق ماشین هستی و بیشتر با ماشین پلیست بازی می کنی
بعضی وقت ها عروسکت را می ذاری روی پاهات و انقدر قشنگ براش لالایی می خونی که می خوام قورتت بدم بعد بغلش میگیری و همچنان لالاییت را ادامه میدی (و جالب اینکه لالاییت را به زبان کردی می خونی) الهی من فدای خودت و لالایی خوندنت بشم
اما دختر گلم از صبح تا شب لب به غذا نميزني .اگه دوتا قاشق چايخوري غذا بخوري ما کلي خوشحال ميشيم.
به جز اينها بايد اضافه کنم ديروز چاشني ماست وخيار وفلفل رو روي تختمون ديدم
جوراب بابا رو توي سبد سيب زميني پياز... و سوئیچ ماشین را در ماشین لباس شویی وکابينت هاوکشوهامون هم که نگو. ..روزي صد دفعه روي زمين خالي ميشه .و زدن چسب و بستن هم فايده اي نداره. البته اين وقايع سر دراز داره که فعلا مجالش نيست!
اما عسل خوشگل ما...
دخترک یک سال و دو ماه و ٩ روزه ی من روزهایش با شیطنت وکنجکاوی میگذره.بلندی رو خیلی دوست داره واز همه چیز بالا میره .عکسهای خودش رونشون میده ومیگه "نی نی"به بچه ها علاقه داره وهرجا بچه ای میبینه دنبالش میره وبا صدای قشنگش میگه "نی نی".
پرنسس کوچولو اول کنترل تی وی رو از دسترس ما دور می کنه و بعد با دکمه تی وی کانالهاش رو عوض و خاموش و روشن میکنه. (هر کار می کنم قفل کودکش فعال نمیشه)
هر چیزی دم دستش باشه میبره وداخل ماشین لباس شویی میندازه . وقتی چیزی رو نخواد سرش رو بر میگردونه ومحکم میگه"نه".
خلاصه عسل دلبر ما روز به روز تغییر میکنه کشف میکنه ویاد میگیره وما رو هم در لذتهاش شریک میکنه.
اینم عکسی که خاله جون زحمت کشیده