امان از چشم خودم!!!
همین پریشب بود... بعد از یک شام مفصل و کلی شیطونی و شیرین زبونی و خودخوابی یعنی بدون دردسر به رختخواب رفتی و منم ذوق زده به بابایی گفتم که چقدر حالم خوبه و چقدر کیفم کوکه که دخترکمان خودخواب شده!!!!
و از اونجاییکه ما چشممون رو خودمون زیاد اثر می کنه... ساعت از یک نگذشته بود یک ربع به یک ربع با ناله بیدار می شدی و هر بار تا آرومت می کردم و چشمم گرم می شد دوباره می زدی زیر گریه ........... نه تبی و نه هیچ علامتی از سرماخوردگی یا دل درد.... فقط بد خوابی که من کلی به خودم فحش دادم با این ذوق مرگی سر شبی بیخودم.
اما از صبح دیروز تب داری و لب به هیچ چیز نمی زنی و دیشب را با تب و ناله و بی خوابی به سر بردیم ...
دعا کنید زود خوب بشه (می ترسم خدای ناکرده آبله مرغان باشه ) موقع سحر و سر سفره افطار حتماً دعایش کنید.....
و ما اینچنین پی بردیم به این واقعیت تلخ که خداییش اینم چشمه که ما داریم؟؟؟!!!
بعداً نوشت: امروز جمعه 92/04/21 خدا را شکر عسل خیلی بهتره و آبله مرغان نبود اما شاید بشه گفت بدتر از اون بود تموم دهنش تاول زده و امروز بعد 5 روز اولین لقمه را خورد... ممنون از دلگرمی همه دوستان و ببخشید اگه کامنت ها بی جواب مونده سر فرصت میام و می خونمتون....