سفر به مشهد
يک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسيده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است
كي گفته كه وقتي مادر شدی ديگه قدرت ريسك كردن نداری؟ كی گفته نميتونی دلتو بزنی به دريا و بگی توكل بر خدا بری تو دل ماجرا؟ هر كی گفته خبر نداره كه من با وجود گرمای تابستون تصميم گرفتم برم سفر اونم همراه عسل و البته مقصد شهری با اب و هوايی به مراتب خنك تر از شهر خودمون با اين گرماي بالای 55 درجه ايش!
سلاممممممممممم زوار کوچولوی مامان
بلهههههههه عسل شیرینم آخرش من و بابایی شما را بردیم پابوس امام رضا
همون آقایی که روز تولد حضرت مهدی (عج) نیمه شعبان به ما عیدی حضور توی حرمش را داد
بذار جریان سفر را بهت بگم
اوایل بهار تصمیم گرفتیم بیایم زیارت اما نشد و موکول شد به تابستون، من مخالف تابستون بودم آخه نگران بودم دندون در بیاری و اذیت بشی اما انگار مروارید های شما قصد رونمایی ندارن
خلاصه روز 12 تیر ساعت 8 صبح من و شما و بابایی به همراه عمه ها و عمو (شوهر عمه) و آقاجون و مادرجون (پدر و مادر بابایی) حرکت کردیم به سمت مشهد
البته چون شما اولین سفر زیاریتتون بود مادرجون بهتون ۵۰ هزار تومان سر راهی دادن
(سر راهی پولی هست که به کسی که داره می ره زیات میدن تا از اون مکان مقدس سوغات بخره)
توی راه به همه خیلی خوش می گذشت و شما مدام می خوابيدی و تکون ماشین برات شده بود ننو.
وقتی رسیدیم زائرسرای که بابایی گرفته بود ظهر شد
بعد از یه استراحت کوتاه و خوردن ناهار و شستن شما و آماده کردنتون همگی عازم حرم شدیم
وقتی که راه افتادیم به سمت حرم من محکم شما را توی بغلم گرفته بودم و اشکم سرازیر شد
وایییییییی خدایا شکرت
اونقدر محکم توی بغلت گرفته بودم و صورتم را به صورتت چسبانده بودم که جیغت در اومد ببخشید قربونت برم عزیز مادر
توکه خودت می دونی نفس مادری
خلاصه بابایی بغلت کرد تا ببرتت واسه زیارت و شما واسه اولین دفعه حرم مطهر امام رضا را با اون چشمای خوشکلت ببینییییییییی
این هم عسکهای اولین زیارت شما
کاش من جای بابایی بودم و اولین دفعه شما را می بردم
ولی چون طرف مردونه خلوت تر بود شما با بابا رفتید
من و عمه ها هم منتظر موندیم تا شما بیایید
خلاصه نماز مغرب و عشاء را به جماعت خونده شد و شما اونقدر شیطونی کردید که من نتونستم جماعت بخونم و البته این وسط محمد پسر عمه شما که فقط 34 روز از شما بزرگتره و همیشه آروم بود چشمش به شما خورده بود و شیطونی شده بود که نگوووووووووو
واقعاً کنترل بچه ها توی این سن خیلی سخته اونم دوتاش
این هم عکس از اولین زیارت شما و محمد و بابایی با هم
توی راه برگشت از حرم رفتیم این عکاسی های که می گن:
حرم -بارگاه - گنبد - ضربح عکس می گیریم
بفرمایید داخل
و از شما عکس خوشکلی گرفتیم
روز بعدش رفتیم طرقبه و شاندیز و باغای زشک
و کلی آلبالو و گیلاس خوردیم
این هم عکس شما توی باغای زشک
فدات بشم که اینقدر ناز می خندی
الهی فدای اون خنده ناز دارت بشمممممممممممم
روز بعدش هم من و شما و بابایی رفتیم بازارهای مشهد و بقیه هم رفتن واسه خرید سوغاتییییییی
هههههههههههههه
اون شب شما با همکاری مامان یک کار جدید یاد گرفتی
من می گفتم خدایا شکرت و شما دو تا دستهای کوچولوت را به حالت دعا کردن می بردی بالای سرت
اون روز آخرین روز سفرمون در مشهد بود
و روز بعد یعنی 16 تیر حرکت به سمت شمال
اینم عکس اولین روز در گرگان
شما مواظب باش هیچ وقت از توی دهن کردن هرچی دم دستت هست عقب نیوفتی
آخه شما را چه به سالاد خوردن عزیز دلم (منزل آقای دوست پدر در گرگان)
و این هم عکسهای شما در کنار دریای خزر
رفتار جالب از عسلم توی سفر:
دختری من شما واسه اولین دفعه بود که این همه آدم غریبه را یک جا می دیدی . آدمهایی با صورتهای متفاوت واسه همین گیج شده بودی
یک کاری که می کردی و خنده دار بود این بود که هرجا می ایستادیم یا می نشستیم و افراد غریبه دورمون بودند تو اونقدر بهشون زل می زدی تابهت "ماشاالله" یا "نازی" یا بالاخره از این حرفا بهت بزنن وقتی فرد مورد نظرت باهات حرف می زد شروع می کردی به سوال کردن
چییییییییه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کیییییییییییییییه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وووووووووووووووووی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همینجوری ادامه می دادی، نمی دونم اینو از کجا یاد گرفتی آخه؟؟!!
وایییییییییی چقدر بازمزه می شدی
من هرچی تعریف کنم تا کسی نبینه نمی فهمه چقدر با نمک این کلمه ها را می گفتی
عمه که وقتی شما بغلش بودی و این کار را می کردی غش می کرد از خنده
تقریبا از همه شهر های ایران رد شدیم آخه مقصد ما مشهد و بعد انزلی بود و آستارا
یعنی از غرب کشور به شرق و از شمال شرقی کشور به شمال غربی
فقط جنوب مونده بود بریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما به سلامتی برگشتیم شهرمون و مثل همیشه اول رفتیم خونه بابایی (بابای من)
وای چقدر دوری از خانواده سخته حتی واسه چند روز سفر هم
من که بدجوری وابسته خانوادم هستم شما چطور عسلی مامان
بقیه عکس ها در ادامه مطلب
استراحتگاه بندر انزلی
تالاب بین المللی بندر انزلی
اینجام که می خواستی دوربین از من بگیری بخوریش