نه ماهگیت مبارک
(از اونجائیکه قراره بریم سفر، پیشاپیش نه ماهگیت مبارک)
عسلم سلام
دختر کوچولوی من به زودی 9 ماهه می شی... درسته که این یعنی 9 ماه از زندگی من گذشته و پیرتر شدم ! اما عزیز دلم من پیر شدن در کنار تو را با هیچ لذتی در دنیا عوض نمیکنم.
در این 9 ماه خیلی پخته تر شدم و الان میتونم کمی از حالاتت را درک کنم دیگه میدونم وقتی میای به پای من اویزون میشی بازی میخوای یا به قول خاله "یه ادم صد در صد!!!"
وقتی خسته ام متوجه تغییر حالتم میشی و زل میزنی توی چشمام که یعنی "من مامان پرانژی خودمو میخوام"
وقتی دوست داری بغلت کنم پاهامو میگیری که بلند شی و دستهای کوچولوتو میاری میگذاری روی دستهام که بیای بغلم.
وقتی از محیطی که توش هستی خسته بشی میری پشت در خروجی این یعنی باید زودتر بریم بیرون.
الان معنی کلمه های به به،آب ،ددر، توپ، داغ (یا همون جیز که وقتی میری نزدیک چای بهت میگیم) و خیلی چیزای دیگه را میدونی ولی هنوز نتونستم یادت بدم که هرچیزی را به دهانت نبری هرچی میگم "بد" یا "تخ" باز کار خودتو میکنی!
دیروز که اومدی جلوی کمد مامان و دست انداختی به وسایل مامانی یک ان به خودم گفتم :"چقدر قدت بلند شده!!! تا دیروز دستت به کشو پایینی هم نمی رسید اما حالا..."
چند تا بازی جدید یاد گرفتی اول از همه دالی موشه که من یا بابایی سرمون را میکنیم زیر پتو و تو با کلی ذوق میای پتو را میکشی کنار، این بازی را خیلی دوست داری. بازی بده بگیر هم بلدی که مثلا توپت یا عروسکت را میدم بهت و بعدش میگم:"به مامان بده" و تو اونو میگذاری توی دستم.
الهی قربونت بشم...