سه سالگی
دخترم، قلب من سه ساله شدی در اوج حیرت و ناباوری من... حیرت از گذر سریییییع زمان ... سه سال باتو بودن یعنی به اندازه ی یک عمر خوشبختی... به اندازه یک عمر ترقی... به اندازه یک عمر تغییر ... سه سال با تو بودن یعنی خود ِ خود ِ عشق ... بهار عمرت سبز نازنینم . دلم برایت همه ی خوبی های دنیا رو میخواهد. همه ی زیبایی های دنیا نثار قلب مهربان و زیبایت عزیزم . چه باشم چه نباشم تو باشی همیشه، پر از شادی و سرشار از امید ... پر تلاش و مهربون بمون جان ِ مادر . محمد رضا و محمد صدرا عزیزهای خاله (پسر خاله ها) امیر مهدی عزیز خاله *****بعداً عکس دار شد ...
سهند و سپهر عزیزم
الهی جاده زندگیتان هموار آسمان چشمانتان صاف و دریای دلتان همیشه آرام و زلال باشد و هیچ وقت از دنیا خسته نباشین . . . تولدتان مبارک سومین سالروز تولد سهند و سپهر عزیزم ...
نویسنده :
مامانِ عسل، عماد، آیسا
20:00
طعم این روزها2
توی ماشین آهنگ هم در حال پخش، میگه بابا اهمتن بزار.... مهتی اهمتن!!!!! بعد کلی فکر کردن تازه فهمیدیم داره میگه مهدی احمدوند..... بعدش آلبوم درخواستی را پیدا کردیم گذاشتیم توی پخش برگشته میگه نه این بده اون یکی اهمتن میگه تو حلق من!!!!! اشاره به سمت گلوش!!!!!!!! بازم بعد کلی فکر کردن تازه فهمیدیم خانوم آهنگ نارفیق از مهدی احمدوند را میخواد که میگه «رفاقتو تو حق من امشب تموم کردی رفیق» «تو حلق من» «تو حق من» حالا من موندم این نیم وجبی از این آهنگ چی فهمیده یا میفهمه که نه یه بار بلکه صدبار بهش گوش داده و همخوانی هم کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! همه آهنگ را حف...
طعم این روزها
شیرینی این روزهایمان از دخترکمان است. هر لحظه برایمان اعجازی از سخن در آستین دارد. از حرف های فیلسوفانه بگیر تا شوخ طبعی هایش و سوالهای پشت سر هم که حتی فرصت پاسخ دادن نمی دهد................ ************ رفته بودیم سفر سمت سنندج و بانه توی مسیر سفر با لاشه یک سگ که تصادف کرده بود مواجه شدیم.... می پرسه: - مامان سگه چی شده؟ من: ماشین بهش زده عزیزم! - کدوم ماشین؟ من: ماشین بزرگه! - کجاست ماشین بزرگه؟ من: پشت سرمون! - کدوم پشت سرمون؟؟؟؟؟ من: همون که نارنجیه! - ماشین نارنجیه مال کیه؟ ............................... (سوال و جواب ادامه داشت) من: مامان جان نگاه اون کلاغارو .......
روز دختر
انگار این قانون است که مادرها دخترهایی شبیه خودشان تربیت کنند. اما........ دخترکم،جان ِمادر تو مثل من نباش، همینکه دختر من هستی برایم کافی است و حس مادرانهام را ارضا میکند. فقط همین کافی است. شبیه مادرت نباش، عجول و کمحوصله نباش، غصه همهچیز و همهکس را نخور، یاد بگیر که زیاد فکر نکنی، زیاد متوقع نباشی، خیلی خودت را درگیر دیگران نکن، در همه حال اعتدال را رعایت کن، نظم و انضباط خوب است اما تا جایی که به وسواس تبدیل نشود، مسئولیتپذیری خوب است اما فقط مسئول رفتارهای خودت باش، بدان دیگران موظف نیستند در چارچوب قوانین و اصول تو رفتار کنند، به خاطر سادهترین چیزها حرص نخور و...
عید آمد و عید آمد...
در دعای ابو حمزه ثمالی یک فرازی هست که خدا رو تو رودربایستی میندازیم و به نظرم زیباترین دعاست : إِلَهِی إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ فَفِی ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی الْجَنَّهَ فَفِی ذَلِكَ سُرُورُ نَبِیِّكَ اى خدا اگر مرا در آتش برى در این صورت دشمنت (شیطان) شاد مىشود و اگر در بهشت برى پیغمبرت شاد خواهد شد وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِیِّكَ أَحَبُّ إِلَیْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ و من قسم به خدا یقین دارم كه تو سرور پیغمبرت را از سرور دشمنت به مراتب بیشتر دوست داری . به امید دیدار با خدا در بهشت اما این روزها حسابی سرشلوغ بودیم و کلی خوش گذ...
خدای خوب من
خدای خوب من، خدای خوب عسل، خدای خوب من و عسل: امتحانم می کنی بکن تلنگرم میرنی بزن . صبرم را می سنجی بسنج . اما نه با عسل. من نه حسینم نه ابراهیمم و نه یعقوب . من حتی به اندازه مادر منتظر فرشته هم نیستم. من فقط یک مادرم . نه می توانم کبود شدن و بی نفس ماندن کودکم را ببینم و نه می خواهم . به خداییت قسم من را اینگونه امتحان نکن . .... خدای مهربان من و عسل: شکرت و هزاران بار شکرت . : : * عسل در حال دویدن است و پرده رشته ای آویزان.... ناگهان یکی از نخ های پرده به دور گردنش بسته می شود و عسل نقش بر زمین و ........ خدا بار دیگر دخترک را به من هدیه داد...
روزهای داغ تابستان
این روزها که خسته و گرسنه و تشنه ام بیش از هرچیز کتاب میخوانیم یکی از بهترین آنها کتاب یک گربه و پنح موشه اثر استاد مصطفی رحمان دوست از انتشارات کانونه که هم میشه با انگشت های کودک بازی کرد و ساعت ها سرش را گرم و هم به عنوان نمایشنامه بازیش کرد.... دومی کتاب به کبوتر اجازه نده اتوبوس براند . اینم از انتشارات کانونه که در زمینه آموزش نه گفتن به بچه هاست... موضوع داستان راننده ای که اتوبوسش را دست کودک خواننده کتاب می سپارد و کبوتری که اصرار میکند اتوبوس را براند...... سومین کتاب، کتاب خشم قلمبه باز هم انتشارات کانون در زمینه کنترل خشم، که داستان بچه ای را روایت میکند که وقتی عصبانی میشود خشم او به صورت...