هر روز عاشورا و هر جا کربلا
سلام بر حسین (ع) و یارانش.
"حسیـــــــــــــــــــــــــن "
نیامد که اشک ما را جاری کند... و نرفت که ما را دلتنگ خود کند...
نیامد که ما را سیاهپوش کند... و نرفت که کبودی بر روی سینه ما به جای بگذارد!
آمد که امید دوباره دل آدم و فرزندان آدم باشد!
آمد که درهایی که عقل با منطقش بر روی تو بسته بود .. با عشق باز کند!
و در این بین عقل را به سخره گیرد...
شاید آمد که بگوید همیشه درمان رفع عطش آب نیست...
آمد که بگوید لازم نیست برای سقا شدن دست داشته باشی!
لازم نیست برای شهید شدن جوان بالغی شده باشی... عبدالله سه ساله هم می تواند...حتی یک طفل شیرخوار 6 ماهه هم می تواند...
آمد که بساط ما را بر هم زند! ...بگوید گاهی سکوت فریادی است که پایان ندارد... و غربت، یعنی شهرت دو عالم...
شاید گاهی لازم باشد آسمان و عرش را در بین ذرات خاک و خون جستجو کنی...!!!
آمد که به ما بگوید این کالای گران بها که شما آن را عقل می نامید در وادی عشاق پشیزی نمی ارزد!
گاهی لازم است برای ملاقات خدا، خدا را در غیر خانه اش زیارت کنی
گاهی لازم است کارهایت را...کارهای خیلی مهمت را نیمه تمام رها کنی!! و عازم وادی دیگری شوی...
شاید لازم شود که پس از گذشت سالها از ابتلای ابراهیم... اراده خدا بر این بیافتد که چاقو ببرد...خون اسماعیل ریخته شود... سعی هاجر بین صفا و مروه سودی نداشته باشد... طفل ابراهیمی در عطش خود شهید شود!! و آتش نمرود بسوزاند...
چرا که "خدا اراده کرده است که تو را کشته ببیند!!"
و حاصل آن حج نا تمام چنان شد... که خدا طواف کننده آن بارگاه مقدس شد!
محرم آمد که تو را در بین عقل و عشق حیران بگذارد و در این حیرانی تو را در عرش میهمان خدا کند!
چندین فرسخ دورتر از خاک حجاز ... اینجا... در نینوا... صاحب بیت عتیق میهمان اهل زمین شده است!
آدم آبرویی دوباره گرفته است... و فرشتگان دگرباره فهمیدند که هنوز هم نمی فهمند معنای "انّی أعلم ما لا تعلمون" چیست!!
آن فرزند خاتم الرّسل ..عصاره اسماء الحسنی، آن نام تمام خداوند، یعنی "الله" را برای کائنات تفسیر کرد... و آن شد که شد "هر روز عاشورا و هر جا کربلا شد"