دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه سن داره

معجزه های مامان و بابا

اربعين 93

1393/9/17 9:11
553 بازدید
اشتراک گذاری

 

وقتی اسم کربلا میاد ناخودآگاه دل آدم پر غصه و دلتنگی میشه

حالا وقتی مسافر کربلا داشته باشی این دلتنگی بیشتر میشه

و هر چی این مسافر بیشتر بهت نزدیک باشه ، آه و حسرتت بیشتر ...

به اندازه خود کربلا دلتنگ کربلام ...

دلتنگ رقص اون پرچم سرخ روی گنبد ، قدم زدن تو بین الحرمین

دلتنگ کبوترهای حرم ...

شیش گوشه ، خیمه گاه ، علقمه ، کف العباس و ...

ارباب دلم خیلی تنگته ...

 

مادر و خواهر و برادرهایم مسافر کربلایند

امسال بازم این حس خیلی سخت تر از سال قبل تکرار شد ... :

پ.ن1: جاموندن خیلی درد داره ، خیلی ...
پ.ن2: هر سال دستام خالی تر میشه ؛ حتی نتونستم اسپند هم برای زائرات دود کنم ...
پ.ن3: کاش کسایی هم بودن که وقتی کاروان اسرا رو میبردن شام ، مراقب پاهاشون باشن ، آب بدن دستشون و... 
پ.ن.4: امسال خیلی حسرت کشیدم ... 10 سال از آخرین دیدارمان گذشت ، نمیخواهی اذن پابوسی بدهی ارباب ؟

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان ِ یسنا
17 آذر 93 10:44
خاله ط
24 آذر 93 8:47
خوبه باز تو یه بار رفتی و خوبه که مهران هستی و میتونی به زائرا یه کمک کوچیک هم شده بکنی ما چی بگیم
مامان زکریا
6 دی 93 8:10
اشکمو درآوردی...
رها
10 دی 93 9:57
انشاا... قسمت همه آرزومندان بشه