دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

حال این روزها

1392/8/27 8:48
495 بازدید
اشتراک گذاری

* سكانس اول: صدايشان از توی اتاق پذيرايی می آيد... پدر و دختر غش غش ميخندند پر سر و صدا و هيجان انگيز...بازی ميكنند... گرگم و گله میبرم ...  بيا و ببين!!!

** سكانس دوم: می خواهيم بازی كنيم مثلا... عسل يک دسته كتاب می آورد ميگذارد جلويم... يكی يكی مي دهد دستم ...به نوبت و میگوید بخووون... لحظه ای بعد میخواهد خودش بخواند و داستان سرسره شروع میشود. میشولک و می می نی و حسنی همه می روند سرسره بازی!!!!

** *سكانس سوم: سفره ی شام را پهن كرده ام... عسل را مينشانم ظرف غذايش را ميگذارم جلويش... همانطور كه يكی در ميان قاشقش را نيمه پر ميرساند به دهان مبارک من هم گاهی لقمه ای دهانش ميگذارم... قاشق آخر را با دست پس ميزند كه يعنی سير شدم و از دستم ميگريزد!!!

****سكانس چهارم: ميرود يک راست مينشيند توی بغل پدر جانش، ميگويد به به!!! و در غذايش شريک ميشود... بدون اندكی استقلال، قاشق های غذا پر ميروند سمت دهانش و خالی برمی گردند!!!

اينروزها حال خوشی دارم...تنها نيستم....خدايی دارم...خدايی كه همين نزديكيست.... خيلی وقت بود كه اينچنين شاد و سر مست نبودم از حضورش...حضور هميشگيش كه برايم نعمتی وصف ناشدنيست...حال كرم ابريشمی را دارم كه درد ميكشد تا از پيله اش بدر آيد ...زيبا ميشوم ... خيلی زود.

این چند روز توانستم بعداز مدتها با  خدایم خلوت کنم كه تاثير عميقی روی روح و روانم داشت...يادم آمد كه بايد بخدايم اعتماد كنم...كه اوست آنكه بيش از همه دوستم دارم...حرفهايی كه مدتها در ذهن و ناخوداگاهم بدل به سنگواره هايی سخت شده بودند اكنون در محبت بی كرانش ذوب شدند...دوستت دارم ای دوست تر از همه به ما.

قلبم ميترسداما هنوز... قلبها هميشه ميترسند و مانع پيشرفت ميشوند شايد... اينبار اما نگاهم به نردبانهای پيش رويم است... نه نردبانهايی كه پايين آمده ام يا ميخواستم بالا بروم و نرفتم...اينبار فقط به بالا می انديشم.اگر ها و  چرا ها تمام شده ...من از نو شروع ميكنم...!!!

چند روز پیش با دوستی مهربان صحبت کردم که تاثیر عمیقی روی روح و روانم داشت.. اینها را مدیون او هستم  (مامان دوقلوها سپاس فراوان)


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (46)

مامان سهند و سپهر
26 آبان 92 10:44
تبریک میگم مامانی قلم بسیار زیبایی داری احسنت وای عزیزم اینقدر خجالتم نده لطفا. من هیچ کاری نکردم . امیدوارم همیشه شاد و سالم و زیبا باشی و شیرینی زندگی رو با تموم وجودت حس کنی.
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
عزیزم ممنون از محبتت اگه میدونستی چقدر حرف زدن باهاتون کمکم کرد کلی به خودتون افتخار میکردین
مامان یسنا
26 آبان 92 11:34
سلام خواستم حالی از شما بپرسم.خداروشکر خوب خوب خوب هستین راستی میشولک چه اسم جالبیه؟ اسم کتابه؟ واسه دخملی بگیرم؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام گلم ممنون از احوال پرسی تون میشولک اسم شخصیت بسته آموزشی ذهن پویا مخصوص 2 و 3 ساله ها هستش
مریم
26 آبان 92 12:54
سلام مامان عسل خانومی خوشگل و نازنین خدا رو شکر که حال و هوای این روزهاتون انقدر آرام و خوبه و انقدر خودتون رو به خدا نزدیک حس می کنید...مرسی که بهمم سر زدید! راستش تصمیم گرفتم که خیلی زود و عجله ای، اگر بشه، برای دفاع پایان نامه ام اماده بشم و برای همیشه این بار رو از روی دوش خودم بردارم، و این هست که این مدت زیاد نت نبودم. من هم با نظر شما موافقم..دونفره ها رو هم باید خوب خوب تجربه کرد و ازشون لذت برد و نی نی رو به وقت مناسب خودش به زندگی مشترک دعوت کرد، ولی خب چه کنم که گاهی انقدر دلم برای داشتن یه نی نی پرپر می زنه که دیگه همه این ها یادم می ره...خیلی لذت می برم وقتی که نوشته های مامان هایی مثل شما رو می خونم..مشتاقم که هرچه سریع تر، همه این ها رو تجربه کنم..
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون که بازم به ما سر زدین تو کار پایان نامه موفق باشین به امید خدا خیلی زود این احساس را تجربه میکنین.
آیدا
26 آبان 92 12:59
تبریک میگم خیلی قشنگ می نویسی.ایشا الله همیشه شاد باشید و جمع ۳ نفرهتون همیشه خندون سبز باشه.
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون عزیزم. جمع شما هم به امید خدا خیلی زود از دو نفره بیرون میاد. فقط 9 ماه دیگه
مامان ندا
26 آبان 92 13:44
خیلی زیبا و با احساس نوشتی مامانی
مریم
26 آبان 92 16:14
عزیز دلم من هیچکدوم از عکس های خصوصی خودمون رو بیشتر از چند روز نمی ذارم که توی وبلاگ باشن، و همه رو بعد از چند روز برمیدارم. الان هیچ عکسی روی وب نیست که بخوام رمزش رو به شما بدم ای شالله قصد دارم به زودی چند تا از عکس های عروسی مون رو بذارم..اونوقت حتما حتما با کمال افتخار، رمز رو به شما هم تقدیم می کنم.
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون از محبتتون عزیزم دوست داشتم ببینمتون تا راحت تر با نوشته هاتون ارتباط برقرار کنم. هرچند ندیده دوستون دارم
مامان بردیا شیطون
26 آبان 92 16:29
_______________________________________________¶¶ ______________________________________________¶¶¶¶ ____________________________________________¶¶¶¶¶¶¶ __________________________________________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _________________________________________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __________¶¶¶¶¶¶¶¶¶________¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _____¶¶¶¶¶¶¶_____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ____¶¶¶¶¶____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶_¶¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___¶___¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶¶_____¶¶¶_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶¶¶___¶¶_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶_¶¶¶¶_¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ __¶__¶__¶¶_____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _¶_____¶¶¶________¶¶¶¶¶¶¶ ¶________¶¶¶________¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ زیبا نوشتی
لیلا
26 آبان 92 19:02
سلام عزیزم ، چطوری؟ آخ که چقدر این دخملی نازه فداش بشم من
مامان سهند و سپهر
27 آبان 92 8:06
ای مامانی ناقلا حالا به هویج فرنگی خرد شده من می خندی این به زودی کی فرا میرسه اونوقت ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
دیروز حالم خیلی خوب بود دنبال بهونه برای خندیدن میگشتم و البته ماجرای اون خانومه فامیل که سوال های عجیب و غریب می پرسید و روم نمیشد بخندم یه جکی بود کاش میتونستم براتون بنویسمش همین آخر هفته
مامان سهند و سپهر
27 آبان 92 9:22
وای عسلی خاله بخورمت من خیلی دلم برات تنگ شده بود پرنسس کوچولو کودک باهوش و خلاق خاله عزیزم بنویسش برام
مامان سهند و سپهر
27 آبان 92 10:58
آها منم کلی به اون بنده خدا خندیدم خدا از سر تقصیراتم بگذره
علامه كوچولو
27 آبان 92 12:04
سلام عزيزم خصوصي لطفا
مامان پريسا خانوم
27 آبان 92 13:33
خصوصي
مامان پريسا خانوم
27 آبان 92 15:02
از آشنايي با شما خوشحالم . ما شرق كشور و شما غربي ترين نقطه. كرد هستيد ديگه؟ نظرم در مورد ظاهرتون:كردها خوشگلن لااقل دوستهايي كه تو دانشگاه تهران داشتم و كرد بودن سفيد پوست با چشمهاي مشكي يا قهوه اي روشن شما رو نميدونم اونجا سني زياده ولي شما شيعه اين؟؟؟ و بسيار مذهبي حتما چادري فكر كنم كمي توپولو باشيد(نميدونم چقدر درست حدس زدم فضاي مجازي تصوير ذهني اي كه به آدم ميده درست نيست و اصولا آدم افراد را با كساني كه ميشناسه مقايسه مي كنه مثلا به نظر من شما مثل يكي از اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاهمون كه در زمينه هاي كارهاي فرهنگي بسيج بسيار فعال بود و قد بلند و سفيد و چادري بود ميندازين
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
کرد هستیم، شیعه هستیم، چادری هستم، اما ظاهرم کاملاً اشتباه حدس زدین. به زودی عکسم را میذارم ببینین
مامان حلما
27 آبان 92 15:51
سلام به عسل جونو مامان مهربونش خاله از لطفتممنون که همیشه به ما سر میزنی من از وقتی مرخصیم تموم شده و برگشتم به مدرسه حسابی مشغله کاریم زیاد شده و نمیتونم به دوستای خوبی چون شما زود زود سر بزنم ولی بگم که به وبلاگتون میام نوشته هاتون رو هم میخونم دوستتون دارم
مامان بردیا شیطون
27 آبان 92 23:10
قربونش برم
مامان سهند و سپهر
28 آبان 92 8:28
سلامممممممم سلام صد تا سلام
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام به روی ماهتون
مامان سهند و سپهر
28 آبان 92 9:49
امروز چه خبر مامانی؟ عسلی خوبه ؟ خودت ردیفی ایشالا ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
توپیم.. توپ
علامه كوچولو
28 آبان 92 10:22
الااااااااااااااااااااااهي اين دخترك چقدر نازه ماشاءالله دخترها رو هر كاري كني اخرش ميشن بابايي
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
مرررررررررررسی آره والله.... زحمتش با منه بوس و بغلش برای بابایی
گـُ لـ ی
28 آبان 92 11:06
چه قشنگ این سکانسآ رو نوشتی .. هزار ماشاالله به عسل .. خیلی نازه و صورتِ ملیحی داره ..
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون از محبتت... چشم شما زیبا میبینه
مامان سهند و سپهر
28 آبان 92 12:41
خصوصی
مامان سهند و سپهر
29 آبان 92 8:36
سهند و سپهر
29 آبان 92 11:52
عشیشمممممممم من عاشق این عکسهای عسلی خوشگلم دلمو باز می کنه نانازی خاله
مامان سهند و سپهر
29 آبان 92 12:24
وایییی که چقدر خندیدم از دست تو دختر خیلی هم قدمت خیره.
مامان سهند و سپهر
29 آبان 92 13:39
ایشالا زودی 3 و نیم بشه برین شما هم خیلی سخته این یساعت و نیم مرسی عزیزم.بوس برای شما مهربون و عسلی خودم
مامان سهند و سپهر
30 آبان 92 7:38
مامان سهند و سپهر
30 آبان 92 8:41
ببین امروز نیستی دیگهههههه ناقلا
مامان عسل
1 آذر 92 12:17
سلام نازگل خانوم. عسل جونم چقدر ماه شدی. هر روز داری خانوم تر و خوشگل تر میشی نفسم.
دایی نی نی ها
1 آذر 92 18:13
باسلام وتبریک به خاطر وبلاگ قشگتون اگه وبلاگ نی تون ازاین هم زیبا تر بشه این کار به ما بسپارید ساخت آلبوم عکس نی نی شما از یک ماهگی تا الان وحرکت عرضی اون در بالای وبلاگ برا مشاده بازدید کنندگان درضمن اگه دوس دارین لینکدونی عکس نی نی هم داشته باشیددروبلاگ طرف چپ پایین و تکون خوردن عکس با رفتن موس روی عکس همه این کارها فقط با 5تومن برای مشاهده نمونه کارها به وبلاگ ما مراجعه کنید نحوه گرفتن پول بصورت شارژ میباشید که بعداز تحویل سفارش گرفته میشود چنانکه قصده سفارش دارید در بخش نظرات وبلاگ به ما اطلاع بدین یا بصورت ایمیل باما در تماس باشید ramin_9515@yahoo.com
مامان سهند و سپهر
2 آذر 92 8:04
سلام عزیزم صبح زیبای شما هم بخیر
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
خيلي ممنونم
مامان سهند و سپهر
2 آذر 92 8:37
عسلی بهتره ؟ خدا بد نده . چرا سرماخورد دخملی من ؟
مامان سهند و سپهر
2 آذر 92 10:34
یه عالمه نوشته مامان عسل میخوام از دست این ارباب رجوع
لیلا
2 آذر 92 13:39
سلام مهربونم
آیدا
2 آذر 92 14:09
خانمی اسفند یادت نرهخاله قربونش بره
مامان سهند و سپهر
3 آذر 92 8:23
سلام چطوری مامانی؟ خبری ازت نیست ؟ عسل کوچولو بهتره ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام عزیزم هستیم . بدجور سرما خوردیم. حال پست و کامنتمان نیست
مامان سهند و سپهر
3 آذر 92 9:25
ای بابااااااااااااااااااااا خدا بد نده خیلی سخته این سرماخوردگی های این فصل طولانی و عجیب و غریب امیدوارم زود زود خوب بشین برو استراحت کن مامانی تا زودی خوب بشی مراقب خودت و عسلی خوشگل باشه سوپ براتون درست کنم بفرستم ؟
مامان سهند و سپهر
3 آذر 92 10:09
عسل + آبلیموی تازه+ آب شیر + سیر با هم 20 دقیقه با حرارت ملایم بجوشون دم کرده آویشن هم بخور بده هم بخور سوپ شلغم پیاز خام هم خیلی خوبه مامانی دکتر هم که حتما میری دیگه ؟ بوسسسس به امید بهبودی هرچه سریعتر
آیدا
3 آذر 92 12:33
خانمی خدا بد نده.سرما خوردین؟!!!ایشا الله زودتر خوب بشین.مواظب خودتون باشین
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
چشمت روز بد نبینه.... انقدر حالم بده... بیشتر هم به خاطر کم خوابیه... اخه این دختر هنوز نمیدونه دهن فقط برای خوردن نیست میشه باهاش نفس هم کشید... همش گریه میکنه آی و وای دماغم
مامان سهند و سپهر
4 آذر 92 8:16
سلام مامانی جون . بهتر باشین ایشالا چطوره حال و احوالتون ؟ عسل چطوره ؟ عزیز دلمممممممم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام عزیزم. به لطف شما خودم خیلی بهترم و البته عسل هم بهتر شده ولی نه چندان... یعنی بیقراری نمیکنه ولی همچنان آّب ریزش بینی داره و گاهاً سرفه
مامان سهند و سپهر
4 آذر 92 8:28
اشکالی نداره عزیزم اگر هم نتونستی ببری. فقط حواست بهش باشه دیگه . مثلا دوره بیماری 6-7 روزه اگر طی شد و دیدی هنوز سرفه هاش بده دیگه حتما ببرش دکتر که یه موقع عفونت نکرده باشه و خدای نکرده براش بمونه. وگرنه که بیماری ویروسی نیازی به دکتر زیاد نداره . مگر اینکه عفونی بشه و نیاز به آنتی بیوتیک باشه که دکتر باید بده براش. الان با دیفن هیدرامین و قطره بینی بهش کمک کن تا این روزهای سخت رو هم طی کنه . الهی بگردم بچه ها تحمل سختی این آنفولانزاها رو ندارند خب. سهند و سپهرم وقتی میگیرن روزگار من سیاه میشه همش نق نق و گریه زاری و بی خوابی هاشون . وای بدیش اینه که اگه آدم خودشم گرفته باشه نیاز به استراحت بیشتری داره و برعکس میشه. امیدوارم مشکلی نباشه و به خودی خود رفع بشه.
آیدا
4 آذر 92 11:12
عزیزززززم متاسفانه سرما خورگی دوره داره.تا دورش طی بشه طول میکشه یکم.اون مخلوطی که مامان دو قلو ها گفت خیلی عالیه کمک میکنه.لیمو شیرین رو هم زیاد بخورین.راستش من تا همسری سرما میخوره شلغم رو می کنم تو حلقش ولی گمون نکنم عسلی زیر بار بره مگه اینکه تو سوپ رنده کن بهش بده.من بهش اعتقاد دارم سه سوت التهاب سرما خودگی رو از بین میبرهزودی خوب شین
منصوره
4 آذر 92 14:05
سلام با لینک موافقی؟البته من لینک کردم
مامان سهند و سپهر
5 آذر 92 8:41
بهتر شدین مامانی جون ؟ خودت بهتری؟ عسلی چطوره ؟ بینیش باز شد ؟ ای نازشو بشم من
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام عزیزم خوبیم به ممنون
مامان بهار
5 آذر 92 23:09
چقدر منم یه دوست خوب دلم خواست ! من احساس می کنم خیلی وقته از خدا دور افتادم اما نمی دونم باید چیکار کنم و از کجا ذوباره شروع کنم ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام عزیزم قربون دل مهربونت کاش شما هم نی نی وبلاگی بودی اینجا کلی دوست های مهربون هستن که واقعاً از خواهر مهربون ترن
مامان علی مرتضی
7 آذر 92 0:36
سلام سلام کلی حرف دارم باهاتون بالاخره پیدامون شد از فردا شروع به نوشتن میکنم ممنونم که احوال پرسمون بودین شربتو شوش راحت پیدا کردم از لطفت واقعا ممنونم نتمو قطع شد ونشد خبرت کنم تا همین چند روز پیش ببوس گل دخترتون
منصوره
9 آذر 92 9:49
سلام مامانی با لینک موافقی؟عسل خانوم رو من لینک کردم بین دوستای گلساجون