دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

طعم این روزها2

1393/6/26 12:36
900 بازدید
اشتراک گذاری

توی ماشین آهنگ هم در حال پخش، میگه بابا اهمتن بزار.... مهتی اهمتن!!!!!   سوال  بعد کلی فکر کردن تازه فهمیدیم داره میگه مهدی احمدوند.....تعجب

بعدش آلبوم درخواستی را پیدا کردیم گذاشتیم توی پخش برگشته میگه نه این بده اون یکی اهمتن میگه تو حلق من!!!!! سوال اشاره به سمت گلوش!!!!!!!!متفکر

بازم بعد کلی فکر کردن تازه فهمیدیم خانوم آهنگ نارفیق از مهدی احمدوند را میخواد خنده که میگه «رفاقتو تو حق من امشب تموم کردی رفیق»سکوت «تو حلق من» سوال «تو حق من»تعجب

حالا من موندم این نیم وجبی از این آهنگ چی فهمیده یا میفهمه که نه یه بار بلکه صدبار بهش گوش داده و همخوانی هم کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شاکیهمه آهنگ را حفظ شدهدلخور

*********

گوشیه فرضی جلوی گوششه. صداش می یاد که :" سلام... خوبی؟ چه خبرا؟ ممنون؟ چی میخوای برات از بانه بخرم؟ هازل (پازل) میخوای باشه .... برات میخرم!!!!" تعجب  این روزها پیوسته در حال گفت و شنود فرضی با دوستان فرضیه!!! و البته در دنیای واقعی هم به دنبال همبازی میگرده………. متنظر

************

چند جلسه ای بردمش استخر که مثل خودم که هنوز از اب میترسم  در اینده از اب نترسه!!! کلا  از من دور شد و در جواب هر نزدیک شدن من گفت "برو کنار خودم میرم!!!" یا " برو پشت سر من!!!"اجازه و چنان شیرجه هایی زد که کلا از خودم نا امید شدم!!!!خجالت

************

 از اونجایی که شهر ما هیییییییییییچ کلاس تفریحی تابستانه ای برای بچه های این سن نداره به فکر افتادم ببرمش کلاس زبان.  جلسه اول کلاس کمی غریبی کرد ... جلسه دوم خیلی استقبال کرد و جلسه سوم دل نمی کند برگردیم خونه..... حالا مستاصلم ادامه بدم کلاس را یا هنوز زوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟متفکر

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

مامان زکریا
31 شهریور 93 10:12
سلام عزیز همسایه از خوندن شیرین زبونی ها و شیطنت های دردانه لذت بردم ماشالله هم برای شنای عالییییییییییییش هم برای خنده های زیباش راستی من زکریا رو از دوسال و نه ماهگی بردم کلاس زبان و الان ترم دوم رو تموم کرده و هفته دیگه میره ترم سوم اولاش زیاد کلمات توی ذهنش نمی موند و دایم طفره می رفت از جواب دادن ولی با راهنمایی های مربیش الان خیلی راضی ام شما هم حتما عسل جان رو ببر یکی از دوستان من اینقدر با پشتکار پسرش رو حمایت کرد که الان کلاس پنجم دبستانه و تافلش رو گرفته
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام عزیزم مرسی عسل هم یادگیریش خیلی خوبه ولی میگم یعنی الان باید بیشتر بازی کنه تا یادگیری داشته باشه همینجور که از عکس های توی پارک پیداست اینجا هیچ محیط بازی مناسبی نداره و کلاس تفریحی هم همینطور برای همین دولم وگرنه به نظر خودم زود بود... حالا با نظرات دوستان احتمالا ادامه بدم
مامان زکریا
31 شهریور 93 10:12
طعم این روزها و هر روزتان شیرین تر از عسل در کنار عسل بانو
مامان پارساوحلما جونی
31 شهریور 93 10:55
ماشالله شیرین زبون. چقدر بامزه صحبت میکنی عسلم چه خوب که شنا دوست داره ماهی کوچولوی خوشگلبنظر من اگه خودش علاقه داره به زبان حتما ببرینش چرا که نه!
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون خانومی با نظرات دوستان احتمالا ادامه بدم کلاس رو
آیدا
31 شهریور 93 14:16
دلم برای هر دوتون یه ذره شده بود.... مامانی زبان اصلا زود نیست. بگذار گوشش عادت میکنه و خیلی خیلی تو این سن بهتر یاد می گیرن.. مامان من از زمانی که من خیلی کوچک تر بودم توی. خونه با ما انگلیسی حرف میزد... الان زبان انگلیسی و ترکی برای من مثل فارسی روان و راحته... با وجودیکه از یه مقطعی که رفتم مدرسه انگلیسی یکجورایی دیگه ادامه پیدا نکرد ولی آموخته های بچگیم اصلا از یادم نرفتن و از راهنمایی که زبان دوباره شروع شد من خیلی از همه جلوتر بودم و الان هم واقعا مثل فارسی می مونه برام
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون از راهنمایی... پس ادامه میدیم
آیدا
31 شهریور 93 14:18
البته اینم بگم که در اصل زبان اول من ترکی بود.... بعد فارسی
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ترکی که خیلی شیرینه... عزیز همونجور که میدونی زبان مادری ما هم کردیه... ولی ما توی خونه با عسل فارسی صحبت میکنیم و تصمیم دارم وقتی تونست مسلط حرف بزنه زبان مادری را یادش بدم میترسم از الان یادش بدم لهجه بگیره
مامانِ یسنا
31 شهریور 93 16:20
تو رو خدا این فسقلیهارو میبینی. همه جا باید حرف اینا بشه. حالا خوبه اهمتن گوش میدین. ما که یا باید خاله شادونه گوش بدیم تو ماشین یا عموپورنگ. میبینم که از آب میترســـــــــــــــــــــــی. با اجازه منم میترسم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
اره والا همه جا حرف حرف عسل خانوم اه شما دیگه چرا از آب می ترسین؟ ما که مثل شما بچه لب دریا نیستیم
مامانِ یسنا
31 شهریور 93 16:23
خصوصی
مهناز مامان عسل
31 شهریور 93 19:23
عزیز دلم. فداش بشم من با ااین شیرین زبونیاش
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون خانومی... خدا نکنه... ببوس روی گل عسل عزیزم را
ترنم
5 مهر 93 10:01
خواهر زادم استعداد داره تند تند شعرها رو میحفظه به خالش رفته آفرین عسل خانوم کار خوبی کردی بردیش کلاس زبان استعداد داره حیفه بزار استفاده کنه به دردش میخوره بازی هم داره بزار همه چی تموم باشه هم بازی هم یادگیری زبان یه وقت نکنی نزاری بره حیفه ها
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
اشتباه کردی به مامان جونش رفته شیطنت و کنجکاویش به شما رفته خاله ای
رها
5 مهر 93 13:55
فدای عسل نازنینم بشم در مشهد مقدس نایب الزیاره شما هستم،حلال فرمایید
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم قبول باشه و به سلامتی برگردین... حتماً نایب الزیاره باشین
رها
5 مهر 93 13:58
ببخشید با عجله اومدم،برمی گردم و پست قشنگتون رو می خونم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
قدمتون روی چشم... لطفتون یه دنیاست
منصوره
6 مهر 93 8:30
قوربون عسل ناااااااازم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام خانومی گلسای عزیزم را ببوش
مامان علی مرتضی
11 مهر 93 15:29
وای کلی نوشتم موقع ارسال نت قط شد وهمه چیز پرید. علی مرتضای ما هم شعر به طاها یاسینو دوس داره وداره حفظش میکنه کلی علاقه نشون میده به این شعر درمورد اب باید بگم که منم از آز وحشت دارم صدای شرشر آبشار منو میترسونه واین ریشه در کودکی من داره. پدرم بچه که بودیم مارو میبرد اب تنی واونجا باهامون بازی میکرد وسرمونو میزاشت زیر اب وغافل از اینکه این اتفاق چقدر ذهنمو خراب کرد والان از اب وحشت دارم حتی صدای شرشر اب کانالای شهری منو میترسونه وفقط از صدای اب های اروم مث فواره های کوچیک ومصنوعی تو خونه خوشم میاد. احساس میکنم اخرش با اب غرق میشمو میمیرم حالا نمیدونم من که از اب میترسه وهیچ وقت مگه در حد اوایل اب بیشتر نمیریم تو چرا باید بترسم که با اب میمیرم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
خوبه که باز نوشتین وا مریم جون من دیگه تا این حد که نمی ترسم آفرین به علی مرتضی گل... خوبه که از الان علاقه داره