شاعر کوچک من
دختر کوچولوی من این روز ها شعر می گویی و شعر می خوانی
آری شعر... شعرهایی که هم وزن دارند و هم قافیه....
بعضی هایشان بر وزن شعر معروف یه توپ دارم قلقلیه و بعضی هم بر وزن دلخواه خودت....
شعرات از ته اعماقت خارج میشن و من خیلی خوشم میاد ازشون...
مثلاً موقع رفتن به دستشویی می خوانی:
دمپایی دارم صورتیه
من دمپایی نداشتم
بابام بهم عیدی داد
دمپایی صورتی داد
یکی یکی راه رفتم
به دستشویی رسیدم
و همچنان می خوانی....
خدا را چه دیدی... شاید شاعر شدی ...
شاید آنقدر خواندی که دنیایم پر شد از ترانه های کودکی
**** بعداً نوشت: عکس دار شد****
تو این عکس در جستجوی پفک بود و بالاخره هم پیداش کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی