اربعین
این همه زائر… چند نفر میشوند آقا؟……. نمیشد ماهم میآمدیم میان آن همه زائر یعنی؟…. به خدا آقا جان، وارد حرمت نمیشدیم؛ فقط از دور نگاهت میکردیم…. میایستادیم یک طرف خیابان، عاشقانت که میرسیدند را با چشمهایم میبوسیدیم…. آخ! بهشت میشد آن زمان … آن زمین… آن آسمان…..! از همان دور آرام میگفتیم لک لبیک حسین… لک لبیک حسین جان…. و بعد می نشستیم به گوش کردن نجوای زائرانت که از روستاهای اطراف، با زبان عربی قربان صدقهات میرفتند…. آخ برادر جان رفته بود، چون صبح خیلی زو...