دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

زمزمه

1394/1/18 11:09
783 بازدید
اشتراک گذاری

نشسته ام پشت مانیتورم و فکر میکنم که حتما روزی میاید که دخترک برای داشتن ِ نعمت ِ خواهر و برادر از من تشکر میکند.... حتما یک روز میاید که تمام دعواها وقهرها و لجبازی هایشان به پایان رسیده است و آن صلح و آرامش ودوستی عمیقی که بین برادر و خواهرها هست بینشان جریان دارد....

حتما خوشحال خواهد بود ازین همصحبت های مهربان ودلسوز ودوست داشتنی! وخداراشکر خواهد کرد که مادرش ناخواسته باردارشده تا همدمی هایی بیایند برای تنهاییهایش..... برای روزهای سخت زندگی اش و بشوند سنگ صبور و مونس حرفهای نگفتنی اش..... حرفهایی که حتی نمیتواند به مادرش بگوید ... همانطور که من امروز ...

 

ساعتها حرف دارم برای خواهرهایم.....ساعتها وساعتها  میتوانم یکریز برایشان درد ودل کنم وغر بزنم وخالی شوم..... میتوانیم ساعتها حرفهای درِ گوشی بزنیم وهمه چپ چپ نگاهمان کنند....!!!میتوانیم آنقدر بخندیم وحرفهای صدمن یک غاز بزنیم که همه به عقلمان شک کنند !!!میتوانیم ساعتها توی مراکز خرید ازین فروشگاه به آن بوتیک و ازین مغازه به آن پاساژ بچرخیم و خسته وهن هن کنان به هم دلداری بدهیم که چیزهایی که خریده ایم خیلی خوشگل اند وچقدر بهمان میامدند !میتوانیم توی عروسیها وجشن ها شبیه به هم موها وصورتهایمان را آرایش کنیم وهمه بگویند که چقدرررر شبیه همید....میتوانیم ازهم انتقاد کنیم و همدیگر را سکه ی یک پول کنیم و قهر کنیم و بجنگیم و باز یک ساعت بعد انگار نه انگار......

 

همه ی اینها فقط درکنار خواهر و برادر هم خون امکان دارد.... هرچند خیلی دوستها میتوانند مثل خواهر و برادر به آدم نزدیک باشند.... اما باز میشوند مثل ِ خواهر و برادر! وهیچچچچچ گاه ....هیچ گاه آن حس نزدیکی وانسی که آدم با خواهر و برادرش تجربه میکند را نخواهند داشت....

 

وخدا میداند چقدرررررر برای دخترکم خوشحالم حالا....

هرچند میدانم روزها وشبهای سختی انتظارم را میکشند ....

 

اما به روزهایی فکر میکنم که بچه هایم هم دیگر را دارند.....وتنها نیستند..... و میدانند کسی هست دراین دنیا که بعداز مادرشان عاشقانه دوستشان خواهد داشت وبرایشان مهربان ودلسوز خواهد بود....!

پسندها (2)

نظرات (13)

مامان ِ یسنا
18 فروردین 94 17:21
سلام دوست مهربونم .... خوبی عزیزم؟ ... حتما همینطوره که فکر میکنی ... و امیدوارم همانطور بشه که دوست داری ... هر سه فرشته رو خدا حفظشون کنه و الهی همیشه شاد باشین و سلامت ببوس فرشته سه سالتو و اگه تونستی اون جوجه طلاییهارو
رها
20 فروردین 94 10:17
سلام عزیزم،سال نو مبارک، سالی پر از خیر و برکت و سعادت و سلامت و سرشار از کامیابی و خوشبختی برای شما و فرشته های نازنینت آزرومندم،دوستتان دارم
مامان ِ یسنا
20 فروردین 94 19:22
دنیای کودکی ام سرشار از طنین دل انگیز توست ، تمام خاطرات کودکی ام را خط به خط با نام تو نوشته ام وهمیشه تورا می ستایم. روزت مبارک دوست من
محسنی
21 فروردین 94 1:30
قدمین قویسا گؤز اوسته دئیه رم جان آناما چیخاری یوخدو گؤزون تا اولا قوربان آناما آغاران ساچلارینین هربیری بیرخاطره دی قدرتیم یوخدو یازام شعریله دیوان آناما… (آنا گونو بوتون آنالارا موبارک)
خاله ط
26 فروردین 94 12:01
اه وا خواهر
منصوره
1 اردیبهشت 94 14:02
خیلی زیبا نوشتین....... انشالله نی نی هاتونو به سلامتی بغل کنین
بانوی بارانی
15 اردیبهشت 94 12:49
سلام عزیزم بسلامتی... بار اوله اومدم وبلاگت . لبخند ب لبم اکمد . بعنوان ی روانشناس و ی تک فرزند بهت میگم ک بهترین کارو داری میکنی ک نمیزاری بچت تک بمونه . تبریک میگم و موفقیت و سلامتی برات ارزو دارم . راستش منم تازه میخوام ب فکر اولین نی نی م بیفتم و دعوتش کنم . خیلی از درد بعد سزارین میترسم فک میکنم شاید نتونم تحمل کنم یا اوقاتم تلخ شه پشیمون شم از کارم.ترسوام نسبت ب درد .. توکل بخدا دیگهههه
مامان ِ یسنا
28 اردیبهشت 94 8:37
سلام دوست خوبم ... چقدر خوب ... خیلی برات خوشحالم .... دیگه آخراشه ... انشالا به سلامتی فرشته های نازت رو بغل بگیری ... مواظب خودت باش عزیزم.... عسلکم حالش چطوره ؟ فداش بشم ... ببوسش حسابی جای من
منصوره
4 خرداد 94 9:20
سلام عزیزم اومدین ما آپیم
مامان علی مرتضی
14 خرداد 94 22:50
سلاااااااااااااااااااااام باردار شدی ماشالله نی نی هم اوردیم هزار الله الکبر منم باردارم ی دخمل توی دلمه که مهر میاد بغلم انشالله بهت تبریک میگم مبارکه
مامان ِ یسنا
24 خرداد 94 7:59
سلام عزیزم ... لیلا جونم خوبی عزیزم ... الــــــــــــــــــــــــهی .... قربون فرشته های کوچولو برم من ... به سلامتی فارغ شدی؟ از صمیم قلب بهتون تبریک میگم ... انشالله به سلامتی.... انشالله خوش قدم باشن ... میدونم حســــــــــــــــــــــــــــابی سرشلوغی ... ولی ای کاش خبر سلامتیتونو میدادی .... ببوس دسته گلاتو جای من
منصوره
27 خرداد 94 12:19
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم نی نی ها به دنیا اومدن ااااای جووووونم مبارکتوووووون باشه
مهناز مامان عسل
29 خرداد 94 15:19
سلام لیلا جون عسل جون چطوره؟ دو قلوها هنوز بدنیا نیومدن؟ کم پیدایی بیا دیگه