بهار پر ترانه
عسل فلش کارت هاش را ردیف کرده؛ تازگی به جای سگ میگوید داگ چند روز پیش بود که صدایم کرد "مامان بییییا"با همان تشدید همیشگی روی یا. رفتم پیشش دیدم میگه "بییده" میگم چی و بدم مامان جان؟ میگه داگ /کت بده عسلو. اولش نفهمیدم.باز پرسیدم چی میخوای مامان؟؟؟ داد میزنه داگ.سگ.کت بده عسلو....خب درسته که داد زده بود اما کلی ذوقشو کردم....
ظرف های کابینت ها توی آشپزخانه رژه میروند...خانه تکانی دارم... از اتاق خواب و اتاقک عسل در آمده ام ، تازه به آشپزخانه رسیده ام... اما مگر این آهنگ میگذارد... نمیتوانم به خودم غلبه کنم... محمد نوری میخواند...مرد چوپان...میرسد از دور صدای ساز مرد چوپان...میروم با آهنگ...میروم بالا تا ابر...تا رویا...تا سرزمین خورشید... وااااای غنچه ی زندگی بر لبم میزند جوانه...من و بهار پر ترانه... من و امید بی کرانه... فوق العاده است... نمیتوانم دل بکنم ... عجیب رویایی است این ترانه... عجیب... کاش ظرفها هم خودشان بروند سر جایشان...
پ ن: تب سرسره خوابید