دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

29 ماهگی

1392/12/10 9:21
433 بازدید
اشتراک گذاری

زندگی زیباست...وقتی مادر تو دختر کوچولوی دوساله و 5 ماهه هستم ...وقتی ثمره ی 2 سال و نیم با هم بودن و میبینم ... وقتی از اون طرف اتاق دستاتو باز میکنی و با سرعت میای شیرجه میزنی توی بغلم ...  وقتی صورتت را مثل وقتایی که خودم اینکارو میکنم میگیری بین دو تا دستای کوچولوت  و با اون دوتا چشم سیاه شیطونت زل میزی توی چشمام ... وقتی هر بار که سر نمازم میای چادر کوچولوی خودت را سر میکنی و سجاده کوچیک خودت را کنارم پهن میکنی زیر لب ذکر صلوات را میگی ... وقتی از در که میای تو بلند داد میزنی"سَلام" بگذریم که اصلا طرفم نمیای و سرتو می اندازی پایین و دور اتاق میدوی ... وقتی میبینم دستای کوچولوتو مشت میکنی یکی یکی انگشتاتو باز میکنی و قصه 5 تا موش (بازی با انگشت ها)  را برای خودت اجرا میکنی ..... وقتی میبینم خودت میری بطری شیر و از توی یخچال میاری میدی بهم و میگه شیر میخوام با لیوانه ....

آهای دختر خانوم...با توام که الان بزرگ شدی و این نوشته های مامانتو میخونی  و هی با خودت میگی من چقدر گوگولی مگولی و اروم و تو دل برو بودم...صبر کن...عجله نکن، اینجا را هم بخون...

رفتارت با پدر بزرگ و مادربزرگات خیلی عجیب شده ... نمیگذاری بدون اجازه بوس یا بغلت کنند. اگه قبلا درمورد بوس دادن یا بغلشون رفتن باهات حرف نزده باشن به شدت اونها رو از خودت دور میکنی یعنی با حرکات کاملا عصبی و همراه داد و قال یا فرار میکنی از دستشون یا هولشون میدی عقب...

 گاهی بلند و شمرده سلام و احوال پرسی میکنی اما بعضی وقتا به عمد سلام نمیکنی. وقتی میگم سلام کن هیچ رقمه حاضر نیستی سلام بگی یا جواب سلام بدی...

میگی دوست نداری فلان جا بیای...دوست نداری مثلا نقاشی یا پازلت رو نشون بدی  و...و...و...

گاهی شوخیهات به خشونت میکشه...خشونت؟؟؟ مثلا اولش میای ناز بازی کنیم اما اخرش با چنگ انداختن و گاز گرفتن بازی رو تموم میکنی...

در کل اخلاقت مثل هوای این روزها شده ...ثانیه ای خوب و مهربون و پر از ناز و نوازش و قربون صدقه و ثانیه ای بعد پر از خشم و غضب و داد و قال و فریادِ " من از شما عصبانیم"...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (48)

مامان سهند و سپهر
10 اسفند 92 9:26
عسلی فسقلی قلقلی من یعنی وقتی بزرگ شدی نظرات منو هم میخونی روی نوشته های مامان جونت ؟ عزیززززززززززززم . خیلی دوستت دارم خوشگل خاله . حسابی داری بزرگ میشی. مامانی جونش از این لحظات ثانیه به ثانیه استفاده کن . ببوسش و ببویش... هر لحظه که میگذره دیگه برنمیگرده و عسل جون بزرگ و بزرگتر میشه ایشالا سالم و شاد باشه همیشه در کنار شما
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
کی اون روز برسه اره باید قدر این لحظانت را دونست
ایدا
10 اسفند 92 9:56
این روزای قشنگ با همه بالا و پایین هاش دیگه تکرار نمیشه. عسل خوشگلمون برزگ و بزرگ تر میشه و این روز ها بصورت خاطره های شیرین تو دلتون می مونه. عسل خانم شیرین زبون ، وقتی داری این پست ها رو می خونی یادت باشه که آدم های اطراف چقدر دوستت دارند و قدر مامانی رو بدون که تمام عمر و وقتش رو فقط و فقط برای شما گذاشته. همه عشقش رو صادقانه تو دستهاش فقط برای تو خرج کرده. این عشق رو با هیچ چیز نمی تونی عوض کنی ، هیچ جای دیگه نمیتونی پیدا کنی که فقط مادر می تونه بهت بده. پس همیشه یادت باشه تنها آغوشی که بروی تو بازه برای همیشه همین مامانی مهربونی هست که الان داره با عشق بهت نگاه می کنه و قربان صدقه همه وجودت میره
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
چقدر قشنگ نوشتین ممنون از این همه محبت
مامان سهند و سپهر
10 اسفند 92 11:34
عکس دخملی پس کو؟؟؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
به زودی ثبت میشه
علامه كوچولو
11 اسفند 92 8:31
راضي نيستم اگه اط طرف من هزارتا نبوسيش بعد براي قضاي بوسهايي كه به گردن داري يا بايد تعطيلات بيايي طرف ما يا ما نمياييم طرف شما الاااااااااااهي محمدباقر هم دقيقا همين طوريه حتي اگه خودمون (من و اقاجونش)ناغافل بوسش كنيم سريع ناراحت ميشه و جاي بوس رو با دست و لباس و حتي پتوش پاك ميكنه اقاجونش به شوخي منو ميزنه و من اداي گريه در ميارم سريع ميره شمشيرشو برميداره ميگه من زرو ام الان نجاتت ميدم بعد اقاجون ناقلاش اداي گريه در مياره ميگه مامانت منو زد اون وقته كه اين زروي فداكار ميفته به جون مادرش... هيچ وقت دوست ندارم اين روزها تموم شه با همه استرسهايي كه داره اما خيلي شيرينه كاش بشه بيشتر قدر بدونيم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ای ول تعطیلات را افتادیم چه جای خوبی خوب حالا کی باید راضیش کنه برای این همه بوس قربون زوروی فداکار نمیاد این طرف ها حق منم از این پدر و دختر بگیره منم خیلی نگرانم که شیرینی این روزها تموم بشه سعی میکنم از لحظه لحظش لذت ببرم
مامان سهند و سپهر
11 اسفند 92 8:57
برعکس عسل ، سهند و سپهر خیلی بغلی هستن و دوست دارن ببوسیمشون. کیف می کنن! خیلی جالبه. البته این حس دوست داشته شدن و نیاز به محبت توی وجود همه آقایون بشدت دیده میشه . موافقید ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
با نظرتوت کاملاً موافقم یعنی یه روز مشغول خودت باشی سریع کمبود محبت میگیرن و میگن قلبم درد میکنه
خاله ط
11 اسفند 92 9:08
عسل خانوم جوجوی خاله الان ماچش کردم عصبانی و گریه اینجوری نگام میکنه و من هم اینجوری نگاش میکنم دوباره عسل دوباره من و مامانش
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
به به خاله ای چه عجب از این طرف هااااااا پسر کاکل زری خوبه
مامان سهند و سپهر
11 اسفند 92 9:26
خخخخخخخخخخ آره بعد به خانوما میگن ضعیفه
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
هموووووووووووووون
مامان پارسا
11 اسفند 92 10:47
ايشالله هميشه زندگيتون زيبا باشه و عسل خانوم زير سايه شما و بابا جونش قد بكشه، خانوم بشه، عروس بشه، مامان بشه و...
маяYам gΘℓï
11 اسفند 92 15:48
احساساتت رو خیلی قشنگ می نویسی لیلا جووون؛ خدا عسلی رو واست حفظ کنه ..
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
به به گلی خانوم چه عجب از این طرف ها
مامان سهند و سپهر
12 اسفند 92 8:21
صبح بخیر
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلااااااااااااام صبح شما و جوجه ها هم بخیر باشه عسل دیشب هم با کودک پلیر خوابید
خاله ط
12 اسفند 92 9:01
سلام جوجو چطول مطولی؟ موهواتو شونه زدی؟ من دارم میرم تهران کاری باری نداری اونجا؟ وا تو از کجا میدونه نی نی من پسمله؟ من که خودم نمیدونم البته دکتر سونو گفت احتمال ضعیفش ولی معلوم نیست شایدم دختر باشه حالا چرا همه فکر میکنن پسره نمیدونم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
خوش بگذره خاله جونی مادری می گفت خبرا زود میرسه
ایدا
12 اسفند 92 9:48
سلام سلام. صبح زیباتون بخیر و خوشی!!! عسلی خوبه؟!! ما از هر گونه ترفندی استقبال می کنیم ها!!! یعنی به معنای واقعی آخر سال که میشه دلم می خواد سرم رو بکوبم به دیوار اوضاع تو شرکت در این حد هاست
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
صبح شما هم بخیر و شادی حیف که ترفنده به کار شما نمیاد وگرنه از شما دریغ نمی کردیممنم قبلاً همین حس را داشتم خصوصاً اون 25 بعد اسفند
خاله ط
12 اسفند 92 12:03
مادری خودش لابد دوس داره پسر باشه والا برا من که فرقی نداره ولی اگه پسر باشه اینجوری عسل همون یکی دونه میمونه
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
آره دیگه عسل از اول یکی بوده و باید یکی بمونه
مامان امیرمحمد
12 اسفند 92 13:46
چه زیبا نوشتید،واقعا این روزها با همه شیرینیها و تلخیهاش دیگه برنمی گرده،باید قدرلحظه لحظه اش رو دانست فدای عسل خوشگلم بشم،تصور می کنم اون لحظه رو که چادر کوچیکشو سرمی کنه و نماز می خونه،چه لحظه شیرینی
مامان سهند و سپهر
14 اسفند 92 8:16
سلام عزیزم صبحتون بخیر
ایدا
14 اسفند 92 10:21
سلام خوبین؟!! عسلی خوبه؟!! من بدون هیچ تعارفی اعلام می کنم هم تابلو هم تخم مرغ ها قابل شما رو نداره. یه آدرس بدین براتون پست می کنم. فردا هم میرم خونه مامانم از کارهام مامانم زده به دیوار عکس میی گیرم دوست داشتین بگین براتون درست می کنم و می فرستم نگران همشهریتون هم نباشین حالش از همه ما بهتره دیروز هم رفتیم براش کت شلوار گرفتیم بیاد نامزدی خواهرمون. من شخصا مادرانه ازش مراقبت میکنم البته مامانم هم که فعلا یه داماد دامادی میکنه که همسر بنده یواش یواش داره حسودی میکنه در مورد سفره هم متاسفانه امسال خونه نیستم و تا 15 هم بر نمی گردم. واسه همین امسال سفره نداریم متاسفانه
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
قربون شما... دلم میخواد داشته باشم همه را ولی دلم نمیاد بگیرم از شما... حالا بعدها حتما مزاحم میشم که برام درست کنین ممنون که حواستون به همشهری ما هست
ایدا
14 اسفند 92 10:48
ما دلمون برای عسلی تنگ شده عکس جدید می خوام لطفا
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
واقعیتش فعلاً به دلایلی امکان عکس گرفتن نیست
مامان بردیا شیطون
14 اسفند 92 13:20
جوووووووووووووووووونم ماشالا عسل خاله...داری حسابی یه پارچه خانووووووووووووووووووووم میشی شیرین زبون...... اره ادم باید قدر این لحظه های قشنگ رو بدونه فدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات
مامان بردیا شیطون
14 اسفند 92 13:20
هرگز برای عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباش گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
ایدا
14 اسفند 92 13:32
مامان آیسو وآیسا
14 اسفند 92 15:24
29 ماهگیت مبارک عسل نازززززززی
مامان پريسا خانوم
14 اسفند 92 21:28
─(♥)██████(♥)(♥)██████(♥) ─(♥)████████(♥)████████(♥) ─(♥)██████████████████(♥) ──(♥)████████████████(♥) ────(♥)████████████(♥) __ ──────(♥)████████(♥) ────────(♥)████(♥) __ ─────────(♥)██(♥) ───────────(♥) ...............................$$.......$$$$$$$$$$$.......................... ...............................$$......................$$$......................... ...............................$$......................$$........................... ................................$$...................$$$........................... .....$$$$........$$$.......$$.......$$........$$$....................$..... ...$$...$$......$$$.........$$.....$$.........$$$....................$$... ...$$$$$$$$$$$$$$$$$$$.....$$...........$$$$$$$$$$$$$$$.... ..........................................$$........$.............................. .........................$$$.............$$$$$$................................ .........................$$$................$$$.................................. 29 ماهگيت مبارك عسل خانوم بزرگ شدي رفت. معلومه كه مثل دختره من ناز و عشوش زياده
مامان سهند و سپهر
15 اسفند 92 9:37
سلام عزیزم خوبی؟ دلمون براتون تنگ شده هااااااااااااا
مامان سهند و سپهر
17 اسفند 92 8:41
سلام ممنون شما خوبین ؟ عسل طلا خوبه ؟ با کارهای عید و خونه تکونی چی کار می کنی ؟
ایدا
17 اسفند 92 9:42
سلام خانمی صبح زیبا تون بخیر. خوبین؟!! عروسک خوبه؟!!
مامان سهند و سپهر
18 اسفند 92 10:20
چه بد که نیستین
مامان یسنا
18 اسفند 92 10:59
سلام سلام صد تا سلام چه خبرا.....................
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام به روی ماهتون
مامان سهند و سپهر
18 اسفند 92 11:34
هوراااااااااااااااااااااااا چی شده بود حالا ؟؟؟؟؟
خاله ط
19 اسفند 92 13:31
سلام عسلی چطولی؟ میدونستی داییت داره زن میگیره تعجب میکنی منم تعجب میکنم چی شد بالاخره تصمیم گرفت زن بگیره ما هم نمیدونیم راستی دایی خودت نه ها دایی مامانت همون که مجرد مونده بود
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
چه خووووووووووب
مامان سهند و سپهر
20 اسفند 92 7:54
عزیزم دیروز مرخصی بودم پریروز کارگر داشتم فردا هم دارم خونه تکونی به امید خدا فردا تموم میشهههههه شما در چه مرحله ای هستین؟ دیروز رفتم آرایشگاه عصرم با بچه ها رفتیم آتلیه . دو تا عکس چهار نفری گرفتیم . بقیه شم که بچه ها گرفتن.
مامان سهند و سپهر
20 اسفند 92 9:17
عسلی من چطوره ؟ ببوسش خوشگلمو. عکسهای وایبریش رو همش نگاه می کنم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
قربون شما خوبه مامانم براش لاک گرفته حالا شب و روزش شده لاااااااااااااک
مامان سهند و سپهر
20 اسفند 92 9:47
ای بابا چه کارگر دست و پا چلفتی بوده!!! خب یه خوبشو بگیر راستی ماسکارپونه ها رو اوردن برات بالاخره ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
اینجا همون یکی هم با بدبختی پیدا کردم کاش پیداش نمی کردم پنیر هم فروشنده قولش را داده بیاره ولی هنوز خبری نیست!!!!!!!!!!!!
مامان سهند و سپهر
21 اسفند 92 11:38
ایدا
21 اسفند 92 18:20
دلمون براتون تنک شده خیلی ایشاالله همیشه شاد و سلامت باشین. و خانه تکونی هم زود تکونده بشه و راحت بشین
منصوره
21 اسفند 92 23:59
سلام عزیزم؛لحظه هاتون شیرین،از عسل خانوم گل عکس هم بذار عزیزم؛بوس برا عسل جون
مامان سهند و سپهر
24 اسفند 92 8:11
سلام سلام خوبی؟ صبح زیبای شما بخیر عسل چطوره ؟ خوشگل خاله ببوسش عکس نمیذاری؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام ممنون از شما نمی تونم ازش عکس بگیرم آخه خونه خیلی به هم ریختست
ایدا
24 اسفند 92 8:25
سلام سلام. صبح بخیر!! سورپرایزم رو ببینین البته بیشتر سعیده جون رو سورپرایز کردم چون از یکی دو ماه پیش بهش گفته بودم فرصت کردم این دستور رو می گذارم دیدیم چهارشنبه ذهنش خیلی مشغول هست گفتم یکم فکرش رو منحرف کنم که سورپرایز چی می تونه باشه
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
منم از سورپرازت خیلی لذت بردم
مامان سهند و سپهر
24 اسفند 92 9:11
عزیزم خسته نباشی عاااالیه چه حس خوبیه بعد از خونه تکونی آره اینجا هم تازه امروز آفتاب شد . چند روز ابر و بارون بود و سرد. خدا بد نده چرا سرمابخوری ؟ حالا مراقب باش عسلی نگیره کدوم سفر؟؟؟ کجا می خواستین برین ؟ مگه قرار نبود دوستتون که همشهری ماست بیاد ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
قرار بود مهمونامون بیان اینجا بعدش با هم بریم بانه ولی جور نشدفکر میکردم براتون تعریف کردم برناممون چیه
مامان سهند و سپهر
24 اسفند 92 10:30
ایدا
24 اسفند 92 11:37
خانمی یادم رفت صبح... خسته کار ها نباشی!! خانه تکانی تمام شد؟!!
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون عزیزم تقریبا تمومه... ریزه کاری مونده مثل نصب پرده ها که اونم با آقای همسره
مامان سهند و سپهر
25 اسفند 92 10:30
کجایین امروز؟
آوايي...(لي لي)
25 اسفند 92 12:50
سلام خانمي از تو پرسش و پاسخ پيداتون كردم... ميشه راهنماييم كنين از كجا قالب دست و پاي ني ني رو ميتونم تهيه كنم.... ممنون ميشم اخه سايت خاطره باز نميكنه
آوايي...(لي لي)
25 اسفند 92 12:51
عسل جونم هزارماشالله خيلي نازه خدا حفظش كنه براتون ... ماماني از دست گل دخترمون عصبي نباش ... شيريني اش به همين دوگانگي هاست....
آوايي...(لي لي)
25 اسفند 92 16:25
عزيزم خيلي ممنون از محبتت الاهي فدات شم ... اون وقت خواهري همون طوري كه تو تصاويرش هست در مياد؟؟؟؟
م
10 فروردین 93 2:59
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن چرخ روزیت همیشه چرخان، نفست داغ، تنت گرم، دعایت با من روزهایت پی هم خوش باشد