پایان سی و یک سالگی!
یه قدم مانده به پایان سی و یک سالگی پر ماجرای من... سی و یک سالگی بی بازگشتم... سی و یک سالگی ِ پر از تصمیم های خیره کننده ، پر از روابط دوستانه ی جدید، پر از اموختن ها، پر از دیدن ها و شنیدن ها... به پایان رسیده با سرعت هرچه تمام تر...حتی پر سرعتتر از سرعت نور شاید!!!! و من برای متوقف کردنش اکسیری ندارم جز غوطه ور شدن در نگاه دخترم که انگار زمان را برایم نگاه میدارد...
هر لحظه برایم اعجازی دارد...این روزها اما منادی من است... دم به دم با صوت زیبایش برایم توحید میخواند ...پیش از این عاشق ترتیل خواندن استاد شهریار بودم ـ حالا اما با هرآیه خواندن دخترک دلم میخواهد خدارا بغل بگیرم و ببوسم!!!
http://uplod.ir/222z95vea0bc/Voice_001
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی