دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

خوشبختی همین جاست

1392/10/16 10:41
527 بازدید
اشتراک گذاری

 

شاید در زندگی همه ی مادر ها لحظاتی پیش آمده باشد که خسته و کلافه بوده باشند شاید این خستگی از کارهای خارج از خانه باشد یا کارهای روتین و یکنواخت خانه یا جمع و جور کردن  ان همه ریخت و پاش از دور بر خانه و دیدن باز سر از نو سخن ازنو یا شاید هم فقط بی حالی ناشی از سیکلی طبیعی .....

برای من دیروز یکی از همین روزها بود و یک جرقه برایش کافی بود.... جرقه ای که در زندگی با دخترک دو سال سه ماهه به وفور یافت میشود.... یکی از همین جرقه ها پوشیدن کفشی بود که پاشنه اش به خاطر به پا کردن مداوم دخترک لق شده و درست جلو در اداره در رفتن پاشنه همان و افتادن در جوی آب آن هم جلو چشم همکاران همان .... و بعد هم در حالی که هنوز از اتفاق صبح عصبی هستم موقع غذا خوردن برگردوندن غذای جویده اش در ظرف غذا بود ... و بازکردن در یخچال و بیرون آوردن همه چیز از سطل ماست گرفته تا بطری شیر و شیشه ترشی...و رقص سرخپوستی دورشان.... و نق نق بابت اینکه نمیخواهد سر ظهری بخوابد و من خسته را به حال خود رها کند .... و ....... این جرقه ها کافی بود تا منو به یک شیر غران تبدیل کند .... که برای یک لحظه یادم برود این کسی که روبرویم ایستاده بچه خودم است....

آن لحظه دلم میخواست داد بلندی سرش بزنم یا آنکه خودم را بزنم... جیغ بلند آن هم از نوع بنفش را کشیدم.... تنها چند لحظه بعد دخترک با چشمان اشک آلود به سمتم آمد و خودش را در آغوشم پنهان کرد ... تازه یادم آمد این موجود کوچک و مهربان فرزندم است... از پوست و گوشت خودم.... همان که از همه دنیا بیشتر دوستش دارم.... در آغوش گرفتمش و سعی کردم آنچه را که گذشت از دلش در بیاورم.... قربان صدقه اش رفتم و در دل با خودم گفتم کاش یادش نماند... کاش فراموش کند...

درست یک ربع ساعت بعد دخترک خوابش برد ... مثل خودم دمر ولو شده بود و با دستهایش از زیر بالش انگشتم را گرفته بود... وقتی نفس هایش به صورتم میخورد با خود گفتم اگر بهشت وجود دارد همین جاست... همین لحظه بهشت من است.....  


پ ن : دلم میخواست دانسته های روانشناسیم به یادم می آمد و داد بلندم را میخوردم و  پشت به همه اتفاقات میکردم.... خدا کند این لحظات کمتر در زندگیمان پیدا شود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامان یسنا
17 دی 92 14:09
درکت میکنم عزیزم. منم وقتی جون به لب بشم از این بنفشا میکشم. عیبی نداره یادش میره. دنیای مادرو فرزندی همینه دیگه. حالا واقعا جلوی همکارا ؟؟!! ببوسش اون فرشته رو
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
کاش قابل کنترل بودن خدا کنه یادش بره آره واقعاً... هنوزم روش نمیشه باهاشون سلام و علیک کنم
مامان سهند و سپهر
18 دی 92 8:14
عزیزمممممم چقدرم بعضی وقتها همه چیز دست به دست هم میده. اشکالی نداره این برای همه مامانها پیش میاد. الهی بمیرم براشون که تنها پناهشون هم همین مامان ها هستن. وقتی بعد از اینکه دعوا میشن دوباره میان بغلت خیلی حس غریبی به آدم دست میده. الهی قربون این دخمل ناز بشم من . خیلی عسله واقعا . خوردنی من. عکسهاش هم خیلی خوشگل بود . روی ماهش رو ببوس
ایدا
18 دی 92 9:14
سلام مهربون! دیشب با حال عجیبی پستتون رو خوندم. کلی هم نوشته بودم براتون ولی کامنتم بعداز ارسال پاک شد. البته خوب شد که پاک شد با تک تک کلمات این پستتون زندگی کردم. تو زندگی آدما لحظاتی پیش میاد که درسته پر از کلافگی و حس های نا خوشاینده ولی وجودشون لازمه تا تلنگری باشه برای ذهن ما. تا ما رو متوجه اوج خوشبختی هامون بکنه. مثل چیزی که شما تجربه اش کردی. تلنگری برای دیدن بهشتی که درونش هستی. گاهی واقعا لازمه!! اون فرشته کوچولوی صاحب بهشتتون رو یه عالمه از طرف من بغلش کنینن و ببوسینش.
علامه كوچولو
18 دی 92 11:06
الااااااااااااااااااهيمامانت دعوات كرد؟كجاست اين سارا بياد حق عروسش رو استيفا كنه مامان جون اين جور لحظات خواهي نخواهي پيش مياد منم خيلي سعي ميكنم خودمو كنترل كنه ولي گاهي واقعا كم ميارم فكر كن در عرض يه دقيقه منو سه -چهار بار خسته كوفته از جابلند ميكنه يه بار شير ميخواد هنوز ننشستم بيسكوين ميخواد تا ميام دراز بكشم يه چيز ديگه شانس اوردم عمه جونش اينجاست و گاها به فريادم ميرسه طفليها تقصيري ندارند كه مشكل از شاغل بودن ماست
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
وای نه جان خودت من جواب سارا را چی بدم همش یه طرف اعصاب خوردی ضایع شدن سر صبحی یه طرف
مامان یسنا
18 دی 92 11:57
خصوصی
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سپاس فراوون
مامان سهند و سپهر
18 دی 92 13:34
مرسی از راهنمایی و ابراز احساساتت عزیزم ممنون این پازله آهنربایی هستش . میچسبه این لباسها بهش. برای کش هم من هنر خیاطیم به زیر صفر برمیگرده بهرحال نمیتونم درستشون کنم فکر کنم برم از این کمربند کشی ها بخرم که از رو بسته میشه خوبه ؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
منم خياطیم افتضاحهه ... حتی یه دکمه نمی تونم بدورم.... طرحش از خودم بود دادم خواهر شوهری براش درستش کرد
مامان امیرمحمد
18 دی 92 13:43
بالاخره بچه هستند و معصوم،برای من هم یه وقتایی پیش میاد،وقتی از سرکارمیام و می خوام استراحت کنم ولی امیرمحمد هربار به یه بهانه ای منو از جام بلند می کنهاین طورموقع ها به گفته یکی از دوستان صلوات می فرستم و آروم می شم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
روش خوبیه... منم انجامش میدم
مامان یسنا
19 دی 92 8:57
به خاطر شما و اون فرشته شیرین چند تا از پستارو تا اطلاع ثانوی!!!! بدون رمز میذارم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون عزیزم دوست داریم فراوون
مامان یسنا
19 دی 92 9:04
راستی!!! من موندم این شغال واقعا چی میگه؟؟؟؟!!!!
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
اگه فهمیدین برای ما هم بگین البته فکر میکنم زوزه میکشه
مامان ندا
19 دی 92 15:15
اخ فدای اون چشمای اشک الودت بشم واقعاً این لحظات کنترل کردن خودمون خیلی سخته من که خانه دارم از این موقعیتها برام پیش میاد چه برسه به مامانای گل شاغل
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
خدا نکنه خاله جون ... خودم فداش بشم اینکه بشه در اون لحظات یه مادر ایده آل بود از توان من خارجه
مامان ندا
19 دی 92 15:16
########______________________ ___####____________________________ ___####______سلام دوستگلم_____ ___####______________________________ ___####______________________________ ___####_____________________________ ___####_________________________________ ___####______###______###_______________ -########__#####___#####_____________ ___________#######__######______________ __________################______________ __________################______________ ___________###############______________ ____________#############_______________ _____________###########_____###___###__ ______________#########______###___###__ _____________ __#######_______###___###__ ________________#####________###___###__ __ ______________###_________###___###__ _________________#___________#######___ _____________________________#####__
الی مامان محیا
20 دی 92 12:50
چه قدر خوب نوشتی مامانی.... آره بابا برای همه پیش میاد ... مال منم وقتیه که نصف شبها اصلانمیخوابه و یه ربع به ربع بیدار میشه و من میشم این کم میمونه بچه رو بگیرم زیر کتک!!!!!!!!
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
لحظات سختیه
الی مامان محیا
20 دی 92 12:51
راستی مامانی نیستی چرا؟؟؟ قهر کنم باهات؟ هاااان؟ خوشت میاد؟؟؟؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
من هستم این نی نی وبلاگه که هر روز قطع بود؟! البته گاهاً هم نت خودم قطعه نه نه عزیزم قول میدم هر روز اول یه سر به وب محیا جا بزنم
مامان سهند و سپهر
21 دی 92 9:57
وای که من عاشق این عروسکم ببوسش خصوصی داری گلم
مامان یسنا
21 دی 92 10:35
صبح شما هم بخیر
مامان بردیا شیطون
21 دی 92 17:56
اشکالی نداره بابا پیش میاد .... قربونش برم ماچش کن
منصوره
22 دی 92 9:03
همش برا عسل خانم گل
مامان یسنا
22 دی 92 10:13
صبح شما بخیر و سرشار از شادی
مامان یسنا
22 دی 92 10:17
خصوصی داریی لطفا
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
میام وبتون
مامان سهند و سپهر
22 دی 92 10:49
عزیزم عسل خاله چطوره ؟ ببوسش از جانب من
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
خوبه ممنونی از احوال پرسی
مهشید مامان مهتا
22 دی 92 13:17
با سلام طراحی تقویم و کارت تبریک سال 1393 با عکس کودک شما با نازلترین قیمت که در هیج کجا پیدا نمیکنید تقویم تک برگ:2500 کارت تبریک:2000 همچنین ساخت کلیپ،طراحی قالب وبلاگ، صفحه خوش آمد گویی و دگمه هدایت به بالا با عکس عزیزانتان این فرصت طلایی را از دست ندهید www.mahta139166.niniweblog.com www.mahta91.niniweblog.com
مامان سهند و سپهر
22 دی 92 13:51
پست و عکس جدید نیازمندیمممممممممممم امتحانها چطور شدن مامانی؟ هنوزم ادامه دارن؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
تو فکرش هستم هنوز شروع نشدن مثلاً الان تو فرجه ایم... اول بهمن شروع میشن
مامان سهند و سپهر
23 دی 92 8:15
سلام عزیزم صبحت بخیر پس توی فرجه ای البته شما که شاگرد زرنگ کلاسی غصه نداری منتظر پست جدید هم هستیم هاااا دیگه چه خبر؟ همه چی خوبه ؟ خصوصی هم چک کن.
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
همه چی خوبه درس هیچی نخوندم استرس هم ندارم
منصوره
23 دی 92 11:12
سلام عزیزم میخواستم یه سوال بپرسم بخش نظرات من غیر فعال شده ولی تو مدیریت فعال هستش تو وبلاگش نمیشه نظر گذاشت؟؟؟ میتونید راهنماییم کنید؟؟ مرسی
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام الان دیدم پیغامت را
منصوره
23 دی 92 11:21
عزیزم مثل اینکه درست شده
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
خوبه حالا مشکلش چی بود؟ من نتونستم کامنت بزارم یعنی کد را وارد میکنم پیغام استباه درج کد را میده بعد کد جدید که میاد را میزنم هیچ پیامی نمیده
مامان یسنا
23 دی 92 12:06
خصوصی داری عزیییزم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
ممنون عزیزم رسید ... لطف دارین شما
مامان آیسو وآیسا
23 دی 92 13:08
عالی بود نوشته ا ت.. برا عسل جووووونم ومامان خوبش
مامان ياسمين
8 بهمن 92 16:20
الهي عزيزم از خوندن اين مطلب واقعا گريه ام گرفت... خدا اين دخمل نازو برات نگهداره مواظب خودت باش عزيزم بووووووس بوووووووووووس