دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

بخشی از علاقه های عجیبت در 2 سال و 2 ماهگی

1392/9/19 8:14
417 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از مادر شدن زیاد خوندم و شنیدم که هر بچه ای یجوره و علاقه های خاص و خلقیات منحصر به فردی داره و حتی دوتا بچه ای که به نظر شباهت های زیادی دارن هم در عمل هرکدوم برای خودشون خاص هستن و  وقتی به توصیه استاد عزیزم شروع کردم به ریز نوشت های روزانه ... باعث شد بپذیرم که برخلاف خیلی از بچه ها هم سنت هستی

مثلاً یک جا خوابیدن رو دوست نداری تا جایی که از دو ماهگی با پشت کله عقب عقب زیر مبل و میز و ...تفحص کردی ....

به جای ماشین سواری پیاده راه رفتن و ویراژ دادن تو خیابون رو دوست داری...

اینکه نمی ترسی مطلقا از هیچ چیز  و سر این موضوع من چقدر حرص می خورم!!!!

در قالب ها فرو نمیری به جای بغل گرفتن یک عروسک خوشگل موشگل و فانتزی عجیب ترین و شلخته ترین عروسک را انتخاب میکنی  و هنوز هم هیچ عروسکی نداری که بهش وابسته باشی و از محروم شدن ازش ناراحت بشی...

اینکه در بعضی مهمانی ها ساکت ترین و کم حرف ترین فرد جمع را برای هم نشینی انتخاب میکنی...

اینکه اگر سرتاپای لباست خیس و شنی و گلی باشه چنان غرق بازی و لذتی که هیچ برات مهم نیست...

اینکه از ناشناخته ها استقبال میکنی...از حیوانات و کرم ها و ملخ ها و هرجور جانور دیگه...

اینکه از نمایش خودت هیییییییییچ خوشت نمیاد... و در مقابل درخواست دیگران تا میل خودت نباشه شعری نمیخونی...

اینکه برخلاف خیلی از بچه ها به کارتون ها و برنامه های طنز نمیخندی...فقط چشم میشی و گوش... چنان با دقت نگاه می کنی که بعد از شش، هفت ماه گاهی چیزی از میان ان برنامه ی خاص برایمان بروز میدی که حیرت میکنیم...

اینکه اینروزها مستند های حیات وحش را به همه چیز ترجیح میدی و کلی از دیدن حیوانات مختلف ذوق میکنی... وقتیکه پنگوئن ها را در بیابان نشان میداد ازم پرسیدی: مامان لیییلا این چیه؟ و با شنیدن جواب من که این پنگوئنه مامان جان ...  با هیجان گفتی: آهاااااااااان!!!!

در کنار تمام این علایق عجیب و غریب غذاخوردن با دست و برچیدن و جدا کردن دانه های غذا را هم پذیرفتم. اینکه لقمه ی نان و پنیرو گردویت اول گردوهایش بعد پنیرش و سرانجام نانش خورده شود...

به تمام علاقه های عجیبت باید علاقه به غذا خوردن در قابلمه آنهم با کفگیر و البته آب خوردن در کاسه را هم اضافه کرد..

اما دخترک من بدان که این تفاوت ها امتیازی که نیست هیچ .... بلکه باعث سخت شدن زندگیت در اجتماع میشود اینکه از حالا به هرکسی بوس نمیدهی و آغوش هایی که برای بغل کردنت باز میشوند را خالی رها میکنی و یا اینکه از دیگران هم توقع داری که مثل ما در هرچیز نظرت را بپرسند برای هرکسی پذیرفتنی نیست...اما همیشه خودت باش دخترم...همینطور معصوم و مهربان و مقاوم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

مامان سهند و سپهر
19 آذر 92 9:04
الهی قربونش برممممممممممم من با این همه تفاوت های نازش عزیز دلم خودمههههههههههههه بوس عسل عزیزم
مامان سهند و سپهر
19 آذر 92 9:06
بعضی چیزها شبیهه تا میلشون نباشه شعر نخونن یا چیزی نگن از هیچیییی نترسن به زنبور هم دوست دارند دست بزنن (نوک انگشتشون و تا جلوی بدن زنبور میبرن) به کارتون نمی خندن و نگاهم نمیکنن اصلا! مگر همراه آهنگ قشنگی باشه که شروع می کنن به دیدن و خندیدن و دست زدن و قر دادن دونه های غذا رو هم با دست جدا می کنن ( لوبیاهای قرمه سیزی یا ...) این کارها مشترک بود بین سهند و سپهر و عسل خانومی
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
یا عدس و کشمش های عدس پلو
مامان سهند و سپهر
19 آذر 92 9:07
عکس دخملمونم میذاشتی دیگه مامانیییییییییی
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
تو خونه سیستم ندارم. اینجا هم نمیشه عکس بیارم لب تابم را داداشی به امانت برده برای این که من تو خونه نشینم پای نت و به عسل و البته درس برسم بردن
مامان سهند و سپهر
19 آذر 92 9:56
عزززززززززیزم البته از بین اینهایی که نوشته بودی من مشترک ها رو نوشتم ها . هنوز سهند و سپهر اون کارهای دیگه ای که نوشتی رو انجام نمیدن. ولی بازم خوب بود. آره دقیقا کشمش و گوشت و عدس و جدا میکنن!!! جیگر کوچولوهای نانازی تا کی امتحان داری؟
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
الان که امتحانهای میان ترمه بعدش آخر دیماه پایان ترم شروع میشه و تا 5 بهمن طول میکشه
مامان سهند و سپهر
19 آذر 92 10:49
پس فعلا مشغول امتحانی راستی چشمهات کاملا خوشگلن ها فقط یه عینک آفتابی شیک می تونی برای خودت بگیری حالا مه اینقدر دلت میخواد
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
آره ولی من زیاد هم درس نمیخونم فقط اگه مبحث درس مورد علاقم باشه میخونم این نظر لطف شماست عینک طبی را که دارم اما دلم یه جدیدتر میخواد....
مامان بردیا شیطون
19 آذر 92 11:23
اره دیگه واسه همینه که عسله دیگه..... ماشالا به این نازدونه
مامان بردیا شیطون
19 آذر 92 11:24
************** خدا .. را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی .. مهربان اند .. !!... مثل تو..........
مامان امیرمحمد
19 آذر 92 12:23
عزیزم پسر من هم برخی کارهاش همینطوریه،جای نگرانی نیست،عزیزم من شما رو لینک کردم،با تبادل لینک موافقید
مامان سهند و سپهر
19 آذر 92 12:24
راستی توی وبلاگ های ایرانی کدوم خوبه ؟ محیش و همه چیش؟ بجز نینی وبلاگ . برای یکی از دوستانم می پرسم.
رها
19 آذر 92 15:42
چه قد خوب تفاوت هارو میبینین نمیدونم بعدا منم انقد میتونم ریز بین باشم یا نه از طرف من دختر خوشگل و باهوشتون و ببوسین
علامه کوچولو
19 آذر 92 20:09
سلاااااااااااااااام نازیفکرشو بکن مامانی چند روز تمام نشستم گرد و بادوم شکستم..کشمش تمیز کردم و شستم و خشک کردم و خوووب که امروز نتیجه کارو مخلوط کردم تا زمستونی بخوره و حالشو ببره سه سوته همه بادومها و گردوهای بشقابشو خورد به کشمشهای بینوا اصلا نگاه ننداخت ولی پاراگراف اخرت بیشتر از قبل مارو شیفته عروسکت کرداصلا و اصلا قرار نیست به همه بوس بده و بغل همه بره
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
پس این خصوصیات متعلق به همه بچه هاست جز بچه های شهر من آخه اطرافیان من هر چی مادرشون بزاره جلو دستشون سه سوته قورت دادن آره همیشه آغوش های باز را خالی میذاره
علامه کوچولو
19 آذر 92 20:10
راستی عصبانیت مامان علی توو وب دوقلوها به خاطر پیام من بودعسل فقط مال منه
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
آره فکر کنم آخه من که چیزی نگفته بودم.کلی هم ذوقش را کردم و از زبان خود علی خوشتیپ داماد عزیزم بود
مامان یسنا
20 آذر 92 9:53
ماهم تو خونه بساط هر روزمونه. وااای که چقدر حرص میخورم. کشمش رو جدا میخوره برنج وخالی خورشتم اصلا حرفش نزن . نون و پنیر و گردو نونش میخوره پنیر و گردو رو تحویلم میده عدسی و آبگوشت و لوبیا و... ببینه فرار میکنه. از بس کشیدم همین چند تار شوید واسم مونده
مامان امیرمحمد
20 آذر 92 12:55
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
واااااااااااااااااا چی شده مگه؟؟؟؟؟؟
مامان امیرمحمد
20 آذر 92 13:14
عقده ای شدمیه جواب کوچولو بدید
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
عزیزم من اومدم وب شما دیدمش همش رمزیه... دیدیم خیلی زوده پسرخاله بشیم بگیم رمز حالا منتظر رمز میمونیم تا ببینم گل پسرتون چکارا کرده
مامان امیرمحمد
20 آذر 92 13:29
عزیزم خصوصی
لیلا
21 آذر 92 10:17
اینکه جیگر و عشق خاله لیلایی اینو یادت رفت بنویسیااااااااااااااااا خیلی دوست داشتنی بود و حس خوبی از خوندنش داشتم
مامان سهند و سپهر
21 آذر 92 10:23
من این دخملی رو درسته قورت میدم هاااااااااا
نخودچی
21 آذر 92 21:42
سلام عزیزکم.ممنونم بابت کامنت قشنگت موقع زایمانم. من قبلا اومده بودم وبت؟ ای جانم.دخترک نازت بزرگ شده. ÷سر منم تو ماشین نمیخوابهیا خیلی رفتارای خاصصصصص
م
22 آذر 92 21:18
خداوندا تقدیرم را زیبا بنویس،کمک کن آنچه تو زود می خواهی من دیر نخواهم و آنچه تو دیر می خواهی من زود نخواهم!
مامان سهند و سپهر
23 آذر 92 17:44
درست شدهههههه
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
آخی اگه درست نمیشد من سکته را میزدم
مامان سهند و سپهر
24 آذر 92 8:38
یه نفس آسوده کشیدیم هاااااااااا میگم چرا نمیذاری مطلب جدیده رو من مثه روح سرگردون هی میام میرم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
عزیزم دلمی چشم. الان با پست جدید میام