گویند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
سفر بودیم...برگشتیم حالا، اما چیزی جامانده...روحمان...در ان همه زیبایی و سکوت و ارامش مطلق... غرق شدیم در عظمت پروردگار ... خیلی خوب بود ...خوب که نه در حقیقت عالی بود. همسفران خوب و سادگی و کلی تجربه .
صبح روز چهارشنبه راهی شدیم. مقصد پاوه و جوانرود در استان کرمانشاه. چهار ساعتی راه بود که البته برای ما تا شش ساعت به درازا کشید از بس هرجا عشق کردیم ایستادیم و ذره ذره نوشیدیم ان همه زیبایی و خنکی و طراوت را... نرسیده به پاوه روستاهای زیبایی بود که البته بار اول نبود انجا میرفتیم اما این بار کجا و ان دفعه کجا. بار قبل من باردار بودم و همین باعث شد نتونیم زیاد بچرخیم. اما اینبار از کل بودنمان در ان تکه از بهشت خدا لذت بردیم.
برای اقامت راهی روستای "وراء "شدیم. که تا پاوه فقط بیست دقیقه راه بود. بینهاااااااااااااااااااااایت زیبا بود. ارامشی که در ان منطقه ی زیبا و بکر جاری بود هنوز هم در وجودم جریان دارد.
همان روز راهی باغ های انار شدیم. چهره ی دخترک از ذوق و خوشحالی دیدنی بود. کلا هوا خنک بود و این برای ما که تقریبا دمای زیر چهل و پنج در تابستان نداشتیم یعنی یک پاییز حسابی. با این وجود دخترک رفت گشت و گذار .
روز دوم صرف گردش در بازارچه جوانرود شد. بعد هم گشتی در شهر زدیم. عصر اما برگشتیم به دیار خویش.
با یک عالمه کشفیات جالب از طبیعت ، درختان ، که بینهایت برایش هیجان انگیز بودند.
اینم هلیا خانوم ساکن روستای وراء که فرزند صاحب باغ بود و خیلی زود با عسل دوست شد. (روابط اجتماعی هر دوشون واقعاً عالی بود . خییییلی زود با هم دوست شدن)