دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

گویند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

1392/7/27 12:16
579 بازدید
اشتراک گذاری

سفر بودیم...برگشتیم حالا، اما چیزی جامانده...روحمان...در ان همه زیبایی و سکوت و ارامش مطلق... غرق شدیم در عظمت پروردگار ... خیلی خوب بود ...خوب که نه در حقیقت عالی بود. همسفران خوب و سادگی و کلی تجربه .

صبح روز چهارشنبه راهی شدیم. مقصد پاوه و جوانرود در استان کرمانشاه. چهار ساعتی راه بود که البته برای ما تا شش ساعت به درازا کشید از بس هرجا عشق کردیم ایستادیم و ذره ذره نوشیدیم ان همه زیبایی و خنکی و طراوت را...  نرسیده به پاوه روستاهای زیبایی بود که البته بار اول نبود انجا میرفتیم اما این بار کجا و ان دفعه کجا. بار قبل من باردار بودم و همین باعث شد نتونیم زیاد بچرخیم. اما اینبار از کل بودنمان در ان تکه از بهشت خدا لذت بردیم.

برای اقامت راهی روستای "وراء "شدیم. که تا پاوه فقط بیست دقیقه راه بود. بینهاااااااااااااااااااااایت زیبا بود. ارامشی که در ان منطقه ی زیبا  و بکر جاری بود هنوز هم در وجودم  جریان دارد.

همان روز راهی باغ های انار شدیم. چهره ی دخترک از ذوق و خوشحالی دیدنی بود. کلا هوا خنک بود و این برای ما که تقریبا دمای زیر چهل و پنج در تابستان نداشتیم یعنی یک پاییز حسابی. با این وجود دخترک رفت گشت و گذار .

روز دوم صرف گردش در بازارچه جوانرود شد. بعد هم گشتی در شهر زدیم. عصر اما برگشتیم به دیار خویش.

با یک عالمه کشفیات جالب از طبیعت ، درختان ، که بینهایت برایش هیجان انگیز بودند.

اینم هلیا خانوم ساکن روستای وراء  که فرزند صاحب باغ بود و خیلی زود با عسل دوست شد.   (روابط اجتماعی هر دوشون واقعاً عالی بود . خییییلی زود با هم دوست شدن)

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (16)

الهام مامان محیا
27 مهر 92 17:07
وای چه جای خوبی رفتین
خوش به حالتون حسابی حال و هواتون عوض شده
التماس دعامنم میخوام
رمز دوباره فرستادهد شد

ممنون. این دفعه اومده.
حتماً برید. جای خیلی باصفاییه
گـُ لـ ی
27 مهر 92 19:08
صورتِ عروسکی ِ این دختر رو نیگاااااا .. ماشاالله ش .. همیشه به سفر و گردش و شادی ..

سلام عزیزم
فکر میکنم کامنت های من دستت نمیرسه. با این بلگفا
آخه من کامنت هام را نمیبینم
مامان سهند و سپهر
28 مهر 92 8:06
وااااااااااااااااي عزيزم چه حالي كرده اين عسلي من . قربون چشم و ابروي مشكيش. عزززززززيزم. خيلي سفر با صفايي بود ماماني. انارا چقدر خوشگلن. خوشبحال عسل خانوم حسابي گردش كرده و براش تنوع خوبي بوده. ببوسش ماماني.
مامانی
28 مهر 92 8:53
همیشه به تفریح و گردش. معلومه حسابی بهتون خوش گذشتهراستی شما دمای زیر 45 نداشتین؟!خوزستانی هستین؟

سلام خانومی. ممنون از محبتتون...
آره عزیزم اینجا هنوزم کولر روشنه.
خوزستانی نیستم.
شما؟
آخه هیچ آدرسی نذاشتین!!!!!
الهام مامان محیا
28 مهر 92 10:26
راستی دوست عزیز مال کدوم شهر هستین؟ یه سوال دیگه چرا من نمیتونم برای پست هام موضوع بذارم ؟
موضوع فقط یدونه انتخاب داره که نوشته این مطلب بدون موضوع میباشد دیگه گزینه ی دیگه ای نداره!!!!!!!!!
چرا اونوقت؟؟

عزیزم توی وبتون توضیح دادم
๓αяγα๓ gΘℓï
28 مهر 92 19:02
سلام؛ جدی ؟!
فک کنم فقط یکی اونم روز ِ عید به دستم رسیده ..

اما من چندین پیام برراتون گذاشتم. راجع به اون خصوصیه و شهر هم همینجور. من براتون نوشتمش

مامان عسل
28 مهر 92 19:06
همیشه به شادی و مسافرت عزیزم. چقدر ناز شدی عسل خانم
مامان بهار
28 مهر 92 22:27
ماشاالله موهای عسل جون بلند شده ! همیشه به سفر اونم از این نوع خوب و دلنشینش !

ممنون عزیم
عزیزم انگاری بلاگفا مشکل داره...
من چندباری براتون کامن گذاشتم ولی توی تایید شده ها نمیبینموشون!!!!

الهام مامان محیا
28 مهر 92 22:32
شما هم خیلی جوونتر از سن ات میزنی ماشالله مثلا من فکر کردم 23 سالته


این نظر لطف شماست. اغراق میکنید.
الهام مامان محیا
28 مهر 92 22:38
فقط یه چیز دیگه
الان که میخوام برای همه ی پست ها ی قبلی ام موضوع بزنم برای تاریخ امروز ثبت میشه..!!! چیکار کنم ؟؟

عزیزم اگه همون وقت، ویرایش زمان بزنی اونم درست میشه. یعنی قبل از اینکه بخوای موضوع بزنی تاریخ را یادداشت کن بعدش همون تاریخ را بزن. اینم بگم با این وجود باز توی قسمت آرشیو به همین ماه آرشیو میشه. که من به مدیریت تلگراف زدم گفتن فعلاً درست بشو نیست...
گـُ لـ ی
29 مهر 92 11:45
کدوم خصوصی و شهر ؟!

ميام وبلاگتون

مامان آریا
30 مهر 92 13:52
سلام گلم
ماشاا... چه دخمل عسلی دارین..
اگه واسه دخملی کتاب میخواین من توی وبم کتابهای پسرم رو گذاشتم (موضوعات/کتابهای آریا)میتونید یه سر بزنید شاید بتونه کمکتون کنه
خوشحال میشیم

سپاس فراوان. حتماً میام
مامان آریا
1 آبان 92 11:19

خواهر همدردیم
ما هم مشکلات شما رو داریم هر کتابی که میخوایم یا باید صبر کنیم نمایشگاه کتاب باز شه خرید کنیم یا اینکه از نت خرید کنیم
باز خوبه شما می تونید برید تهران
به هر حال خوشحال شدم که بهمون سر زدید
موفق باشی
عسل جونو ببوسید

سلام عزیزم
بازم ممنون از محبتتون
ما که خیلی از تهران دوریم. 12 ساعت راهه تا تهران. ولی برای خریدهامون سالی دو بار میریم تهران. خرید از نت هم زیاد بهصرفه نیست. با هزینه پستش روی هم خیلی گرون در میاد [تشویش]

مامان بردیا شیطون
12 آبان 92 14:41
چه جای باصفایی رفتین.... ما هم پارسال جوانرود رفتیم خیلی کوچولوه... چه بزغاله نازی.....
عمه واریسا
14 آبان 92 10:55
عزیییییییییزم سلامم دلمااااااااهم تنگ بخدا ببخشید نیومدم اصلا تولدت مبارک عزیزم بووووووووووووس انشالله زودتر بازم فعال میشم http://www.niniweblog.com/images/smilies/smile_thum/42.gif
مامان سهند و سپهر
15 آبان 92 10:27
اي خوشگل خاله