خرداد دوست داشتنی
خرداد گرم و خوبی است... یعنی همانقدر که از گرمایش اذیت میشوم ولی روزهای بلند و تمام نشدنی اش راعاشقم!! تولد گرفتیم.... عماد مثل همیشه نق نق کرد و آویزون من بود.... اما خوش گذشت....
روزهای خوبی است... عسل عاقل تر و بلبل زبان ترشده... دوقاوها شیرین اند مثل قند... عماد تازه تاتی تاتی می کند و راه افتاده ... ژست میگیرد برای عکس گرفتن طوری که همه قربان صدقه اش میروند... آیسا شیطون است و بازیگوش .... قدم هایش محکم تر و با اعتماد بیشتر..... عاشق عسل است...
عسل هوای هر دو را را خیلی دارد... گاهی می خواهد خودش غذایشان را بدهد.... و حتی موقع خوابشان کمک می کند....
ولی هنوز به آن درجه ازعرفان نرسیده اند که صبح تاشب بروند توی اتاقشان وخاله بازی کنند و کاربه کارمن نداشته باشند... هر دو دفتر ودستک عسل را بهم میریزند و عصبانی اش میکنند... ولی گاهی باهم سرگرم میشوند و یکهو میبینم یکساعتی هست که خبری ازشان نیست و کلی کیف میکنم!
و زندگی
باتمام خستگی ها و درگیری هایش! همین روزهای ساده ی خوب است...