دلبند من عسلدلبند من عسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
آیسا و عمادرضاآیسا و عمادرضا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

معجزه های مامان و بابا

روزشمار

1394/1/8 8:47
527 بازدید
اشتراک گذاری

کمتر از دو ماه و دو هفته دیگر باقیست!.....

از بارداری اول زودتر گذشت انگار.... شاید چون سرگرم اولی بودم و وقت زیادی برای شمردن روزهای باقیمانده نداشتم والبته ندارم!

حالا ماه و نیم دیگر مانده تا این دوتا وروجک ِ کوچک بدنیا بیایند.... وروجک هایی که اینروزها معلوم نیست آن تو ! دارند چه ورزش رزمی انجام میدهند! که اینهمه بالا وپایین میپرند وهی شکم من را کج ومعوج میکنند!!!

وخب ....این پست، جهت اعلام جنسیت وروجک هایمان است!!!!!

یک دختر و یک پسر .... به نام های عمادرضا و آیسا انشاءالله قدمشان خیر باشد

 

پ ن : اینروزها حالمان خوش نیست تا یک عکسی ونوشته ای از این دخترک بگذاریم. خبر فوت عموی همسرم که حالمان رابدتر کرد ومارا مضطرب تر...وچقدر حیف که به جای اینکه ازین شیرینی ها بنویسم باید مرتب بیایم و خبرهای بد بدهم وبروم...

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان ِ یسنا
8 فروردین 94 9:23
سلام دوست خوبم سال نو مبارک. ایشالا سال خوب و خوشی داشته باشی. خداروشکر هردو سالمن. امیدوارم این مدت باقیمانده رو هم به سلامتی پشت سر بذاری . چه خوب که دو جنس مخالفن. اگه هر دو دختر بودن یا هر دو پسر عسلی خاله تنها میموند ببوس عسل نازمو.... که دلم براش خیلی تنگه مواظب خودت باش عزیزم
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام به روی ماه شما سال نو شما هم مبارک و خوب و خوش ممنونم عزززززیزم
منصوره
10 فروردین 94 14:01
سلام عزیزم به سلامتی عیدتوووون هم مبااااارک
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلام گلم سال نوی شما هم مبارک باشه
مامان ماریا
15 فروردین 94 15:21
به سلامتی انشاا... دنیا بیان عزیزم فرشته هاتون ... ما هم بی صبرانه منتظریم تا روی ماهشونو ببینیم ... خدا حفظشون کنه...
مامانِ عسل، عماد، آیسا
پاسخ
سلامت باشین. ممنون عزیزم
رها
20 فروردین 94 10:19
فوت دایی گرامیتان و عموی همسرتان را بهتون تسلیت می گم. امیدوارم فرشته ها به سلامت و به موقع به دنیا بیان،بی صبرانه منتظر دیدن رو ماهشون هستم
خاله ط
26 فروردین 94 12:05
دو ماه دیگه یاد روزای افتادم که روز شماری میکردم وقتی هفته ها رو مینوشتم حس میکردم زودتر میگذره و چقدرم زود گذشت حالا دیگه جوجو نه ماهش شده همش سه ماه دیگه مونده تا تولد یکسالگیش خدایش خیلی تند تند میگذره نه؟ همین دیروز بود فهمیدیم بارداری و رو مبل نشسته بودی و با خنده ای که انگاری گریه هم همراش بود گفتی بارداری
بانوی بارانی
15 اردیبهشت 94 12:50
ای جاااانم تبرییییک میگم دوست من