من و عسل و دوقلوها
این بارداری سختیهایم دوبل است، اما شیرینیاش هم.
این که بنشینم کنار دخترک و برایش بلند بلند کتاب بخوانم و وقتی دخترک می خندد، دوقلوها دوتایی باهم محکم لگد بزنند، یک دور میروم به بهشت و بر میگردم!
روزی چند بار رفت و برگشت تا بهشت، به همه آن سختیها میارزد!
دوقلوها را درست مثل دخترک دوست دارم. دستم را همان طوری که قبلا بود، میگذارم روی شکمم و میگویم «قربونتون برم، عشق های من!» دخترک برمیگردد و میگوید «با من بودی؟» میخندم و میگویم «با هرسه تون بودم، عزیزانم!»
****************
ماه دوم بارداری اتفاق هایی افتاد که متاسفانه باعث شد قلب یکی از جنین ها دیگه نزنه!!!!!!!!!!!
به گفته دکتر جنین هشت هفته ای همراهی مون میکنه تا پایان بارداری!!!!!!!!!!!
در حال حاضر دوقل دیگه حالشون خوبه و الان بیست و یک هفته است که توی دل مامانشون هستن.... دعا کنید تا این چهار ماه باقیمانده بگذره و سلامت بیان بغلمون...............